زبان حال حضرت زهرا علیهاالسلام
پنج شنبه 87/2/26 2:53 عصر| | نظر
زبان حال حضرت زهرا علیهاالسلام
اجل گم کرده بعد از قتل محسن خانه ما را بیا ای مرگ یاری کن من افتاده از پا را
نه دستی مانده تا گیسوی زینب را زنم شانه نه پایی تا برای گریه گیرم راه صحرا را
ز تو ای دست، ممنونم که بر یاریِّ دست حق گرفتی از غلاف تیغ قنفذ، اجر زهرا را
علی تنها، همه دشمن، تو بشکسته، من افتاده خدا را، پس که یاری میکند آن یار تنها را؟
من از بهر علی گریان علی از بهر من گریان به نوبت زینب غمدیده دلداری دهد ما را
ببر ای دست سالم دست مجروح مرا بالا که از صورت بگریم قطره قطره اشک مولا را
اجل را دور سر گرداندهام تا بر علی گریم وگرنه پشت آن در گفته بودم ترک دنیا را
سیه پوش آمده از دود آتش خانه زهرا چه خوش کردند همدردی عزاداران طاها را
عدو سیلی زد و پهلو شکست و من در آن حالت گهی دیدم به پهلو گه به صورت دست بابا را
سراپا دردم و لب بستم و خاموشم از گفتن مگر گاهی که دور از چشم زینب بینم اسما را
چو وقف ماست نظم و ناله و فریاد جانسوزش به محضر دست گیرم (میثم) افتاده از پا را
غلامرضا سازگار (میثم)
قامت طوبی
پنج شنبه 87/2/26 2:53 عصر| | نظر
قامت طوبی
شیطان به بیت حی تعالی چه میکند؟ آتش به گرد خانه مولا چه میکند؟
از باغ خلد دود چرا میشود بلند؟ بر روی حور، سیلی اعدا چه میکند؟
رویش سیاه گردد و دستش شکسته باد قنفذ کنار خانه مولا چه میکند؟
دارالزیّاره نبی و آستان وحی ای وای من، مغیره در آن جا چه میکند؟
گیرم رواست سوختن خانه، میخ در در سینه شکسته زهرا چه میکند؟
باید ز تازیانه بپرسم که در بهشت آثار خون به قامت طوبی چه میکند؟
زن در میان خانه و مرد غریب او با دستِ بسته و تن تنها چه میکند؟
در بیت وحی، حرمت یاسین به زیر پا یک لحظه بنگرید که طاها چه میکند؟
گلها ز غم فسرده و پروانه منتظر شمع ز پا فتاده به صحرا چه میکند؟
با بودن دو داغ بر او گریه گشته منع (میثم) ببین به فاطمه دنیا چه میکند
"غلامرضا سازگار" (میثم)
زبان حال حضرت زهرا علیهاالسلام
پنج شنبه 87/2/26 2:52 عصر| | نظر
زبان حال حضرت زهرا علیهاالسلام
اجل گم کرده بعد از قتل محسن خانه ما را بیا ای مرگ یاری کن من افتاده از پا را
نه دستی مانده تا گیسوی زینب را زنم شانه نه پایی تا برای گریه گیرم راه صحرا را
ز تو ای دست، ممنونم که بر یاریِّ دست حق گرفتی از غلاف تیغ قنفذ، اجر زهرا را
علی تنها، همه دشمن، تو بشکسته، من افتاده خدا را، پس که یاری میکند آن یار تنها را؟
من از بهر علی گریان علی از بهر من گریان به نوبت زینب غمدیده دلداری دهد ما را
ببر ای دست سالم دست مجروح مرا بالا که از صورت بگریم قطره قطره اشک مولا را
اجل را دور سر گرداندهام تا بر علی گریم وگرنه پشت آن در گفته بودم ترک دنیا را
سیه پوش آمده از دود آتش خانه زهرا چه خوش کردند همدردی عزاداران طاها را
عدو سیلی زد و پهلو شکست و من در آن حالت گهی دیدم به پهلو گه به صورت دست بابا را
سراپا دردم و لب بستم و خاموشم از گفتن مگر گاهی که دور از چشم زینب بینم اسما را
چو وقف ماست نظم و ناله و فریاد جانسوزش به محضر دست گیرم (میثم) افتاده از پا را
غلامرضا سازگار (میثم)
دعاى بهشتیان
پنج شنبه 87/2/26 2:50 عصر| | نظر
دعاى بهشتیان
خانه گلین زهرا سلام الله علیها سرد و اندوهبار مىنمود. داغ از دست دادن پیامبر رحمت، هنوز بر سینه مدینه سنگینى مىکرد. دخت گرانقدر واپسین فرستاده آفریدگار، کنجى بر خاک نشسته بود، زانوى اندوه به سینه مىفشرد و به روزهاى شیرین گذشته مىاندیشید؛ روزهاى دوستى، یگانگى و یکرنگى؛ روزهاى مهربانى و شادمانى مدینه؛ هنگامى که پدر پاکیها زنده بود و در این شهر نفس مىکشید. سر بلند کرد، چشمانش را پیرامون خانه گرداند، به جایگاههایى که پیامبر مىنشست، خیره شد و باز در اندیشه فرو رفت؛ اندیشه روزهایى که پدر همراه یارانش به خانه او مىآمد، در مىکوفت و ... .
در این هنگام صدایى برخاست و رشته افکارش را گسست. پوشش خویش را مرتب ساخت، خود را به در رساند و آن را گشود. مرد کهنسالى، که پشت در بود، با مشاهده دخت پاکدامن پیامبر سر به زیر افکند و گفت: سلام.
فاطمه مرد سالخورده را شناخت. سلامش را پاسخ گفت؛ او را گرامى داشت و فرمود: سلمان، بر من ستم مىدارى و بسیار اندک به دیدارم مىآیى.
حضرت سلمان رحمة الله علیه فرمود: به پروردگار سوگند، دعاى فاطمه زهرا سلام الله علیها را به بیش از هزار تن از ساکنان مکه و مدینه، که گرفتار تب بودند، آموختم و همه به برکت آن تندرستى خویش را بازیافتند.
پس وى را در جایگاه شایسته نشانید. یاور کهنسال پیامبر سر به زیر افکنده بود و به زمین مىنگریست. این خاکها با دیگر خاکهاى مدینه تفاوت داشت. هر ذره آن عطر گامهاى محمد صلی الله علیه و آله را در خویش گنجانده بود و خاطرات روزهاى شاداب گذشته را به یادش مىآورد؛ خاطرههایى که سرشک بر دیدگانش جارى مىساخت و آه حسرت از نهادش برمىآورد.
دخت گرانقدر پیامبر، که اندوه و دریغ درون سلمان را دریافته بود، فرمود: دوست دارى خبرى بشنوى که شادمانت سازد؟
یاور سالخورده آیین وحى مشتاقانه پاسخ داد: آرى، پدر و مادرم فدایت باد.
سرور بانوان هستى فرمود: دیروز درها به روى خویش بسته بودم و تنها در اتاق به سر مىبردم؛ با خود مىاندیشیدم که پس از رحلت پدر گرامىام فرشتگان نیز ما را ترک گفتهاند و دیگر روزهاى معنوى فرود وحى و فرشته به این سرا، پایان پذیرفته است. در این اندیشه حسرتبار غوطهور بودم که ناگهان در گشوده شد، سه بانوى بلندپایه و ارجمند به اتاق گام نهادند، سلام کردند و گفتند: اى سالار جهانیان، اى یگانه روزگاران و نمونه پاکدامنان، ما حوران بهشتیم؛ پروردگار ما را به خدمت گسیل کرده است، بسى شیفته دیدار بودیم.
از کسى که بزرگتر از دیگران به نظر مىرسید، پرسیدم: نامت چیست؟
پاسخ داد: مقدوده. خداوند مرا براى مقداد آفرید تا در بهشت همدمش باشم.
از دیگرى پرسید: چه نام دارى؟
گفت: سلمى. پروردگار مرا براى سلمان آفرید، تا در باغهاى شاداب بهشت همنشین او باشم.
به سومى نگریستم، پرسیدم: تو را به کدامین نام مىخوانند؟
پاسخ داد: ذره. نامم ذره است. پروردگار توانا مرا آفرید تا در سراى دیگر همدم ابوذر باشم.
آنگاه ظرفى پر از خرماى بهشتى در برابرم قرار دادند؛ رطبى از برف سپیدتر و از مشک ناب، خوشبوىتر. من اندکى از آن برایت برداشتم؛ زیرا تو از مایى و در شمار اهلبیت جاى دارى.
خانه گلین زهرا سلام الله علیها سرد و اندوهبار مىنمود. داغ از دست دادن پیامبر رحمت، هنوز بر سینه مدینه سنگینى مىکرد. دخت گرانقدر واپسین فرستاده آفریدگار، کنجى بر خاک نشسته بود، زانوى اندوه به سینه مىفشرد و به روزهاى شیرین گذشته مىاندیشید؛ روزهاى دوستى، یگانگى و یکرنگى؛ روزهاى مهربانى و شادمانى مدینه؛ هنگامى که پدر پاکیها زنده بود و در این شهر نفس مىکشید. سر بلند کرد، چشمانش را پیرامون خانه گرداند، به جایگاههایى که پیامبر مىنشست، خیره شد و باز در اندیشه فرو رفت؛ اندیشه روزهایى که پدر همراه یارانش به خانه او مىآمد، در مىکوفت و ... .
بعد برخاست و از اتاق بیرون رفت. یاور کهنسال رسول خدا صلی الله علیه و آله از شادى در پوست نمىگنجید. هرگز فکر نمىکرد روزى بتواند پیش از مرگ لذت میوههاى بهشت را دریابد. پیوسته پروردگار را سپاس مىگفت و بر پیامبر و خاندان پاکش درود مىفرستاد. اندیشهاش از پرسش و دلش از اشتیاق آکنده بود. راستى خرماى بهشتى چه شکلى است؟ آیا شکل و اندازهاش نیز چون رنگش شگفتانگیز خواهد بود؟ سرور پاکدامنان چند رطب برایم کنار نهاده است؟ ...
در این هنگام، فاطمه بازگشت؛ آنچه براى پیرو فداکار و سالخورده آل محمد صلی الله علیه و آله اندوخته بود، در برابرش قرار داد و فرمود: سلمان، با این افطار کن و فردا هستهاش را برایم بیاور.
یار پاکدل پیامآور نور، لختى در هدیه سالار روشنروانان نگریست. در حالى که عبارتهاى گونهگون سپاسآمیز بر زبان مىراند، آن را برداشت، برخاست؛ دخت فرستاده آفریدگار را بدرود گفت و راه خانه خویش پیش گرفت.
او، چون همیشه بىآنکه با کسى سخن بگوید، کوچههاى مدینه را پشت سر مىگذاشت. ولى کوچهها و مردم مانند روزهاى پیش نبودند. هر جا که او گام مىنهاد از عطر دلانگیز میوه بهشتى سرشار مىشد. رهگذران و فروشندگان دورهگرد، با شگفتى، به وى چشم مىدوختند و گاه برخى از آنها مىگفتند: سلمان، بوى مشک ناب در فضا مىپراکنى، مگر با خویش عطر حمل مىکنى؟
مؤمن کهنسال آیین نیکبختى نمىدانست چه بگوید. ناگزیر به سلام و درودى کوتاه بسنده مىکرد و شتابان راه مىپیمود تا به خانه گام نهاد و برون از هیاهوى خاک و خاک گرایان به عبادت پرداخت.
اندکى بعد شامگاه فرا رسید و آواى آسمانى اذان در سراسر مدینه پیچید. سلمان، که بهرهگیرى از میوه بهشتى را توفیقى بزرگ مىدانست، نماز گزارد؛ سفره گسترد و آماده افطار شد. چون دست سمت رطب دراز کرد، سفارش سرور جهانیان در وجودش طنین افکند: سلمان، با این افطار کن و فردا هستهاش را برایم بیاور.
هدیه حضرت فاطمه سلام الله علیها را برداشت؛ درونش را کاوید تا هستهاش را کنار نهد، ولى هیچ نیافت. چگونه ممکن است خرما بىهسته باشد؟ آیا کسى در آن دست برده است؟ سفارش دختر رسول خدا چه مىشود؟ این پرسشها رهایش نمىکرد و آن شب تا بامداد با او بود.
چون ساعتى از روز گذشت، شتابان خود را به خانه فاطمه(3) رساند، در کوفت و پس از ورود؛ بىدرنگ گفت: اى دخت گرامىترین فرستاده آفریدگار، رطبها هسته نداشت.
فاطمه سلام الله علیها فرمود: آن رطب، میوه نخلى است که خداوند در بهشت برایم کاشته است، مگر نمىدانى میوههاى بهشتى هسته ندارد؟
سپس لختى درنگ کرد و آنگاه ادامه داد: سلمان، بانوان بهشتى دعایى مىخوانند که پیشتر پدرم به من آموخته بود و هر صبح و شام مىخوانم. در سایه این دعا تا کنون تب بر پیکرم چیرگى نیافته است.
سلمان سراپا گوش بود و چهرهاش از اشتیاق شنیدن سرشار مىنمود. سرور جهانیان، در پاسخ به شوق درونى سلمان، دعاى بهشتیان را چنین بازگو کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله النور، بسم الله نور النور، بسم الله نور على نور، بسم الله الذى هو مدبر الامور، بسم الله الذى خلق النور من النور، الحمدلله الذى خلق النور من النور و انزل النور على الطور فى کتاب مسطور فى رق منشور بقدر مقدور على نبى محبور الحمدلله الذى هو بالعز مذکور و بالفخر مشهور و على السراء و الضراء مشکور و صلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین.
به نام خداوند بخشنده مهربان
به نام خدایى که نور است. به نام آفریدگارى که نور نور است. به نام پروردگارى که نور بر نور است. به نام خداوندى که تدبیرگر کارهاست. به نام پروردگارى که نور را از نور آفرید. سپاس خداوندى را که نور از نور آفرید، نور [وحى] را بر کوه طور فرو فرستاد در کتابى نوشته شده، ورقى گشاده و اندازهاى معین بر پیامبرى آراسته. سپاس خداوندى را که به سرفرازى یاد شده، به فخر و بزرگى شهره است و پنهان و آشکار مورد ستایش و سپاس قرار گرفته است؛ و پروردگار بر سرور ما محمد و خاندان پاکش درود فرستد.
سلمان دعا را به خاطر سپرد، خداى را سپاس گزارد، دخت پیامبر رحمت را بدرود گفت و به خانه رفت.
از آن پس خانه یاور فداکار خاندان رسول خدا جایگاه آمد و شد بیماران گردید. دردمندان از هر سوى مدینه بدانجا مىشتافتند، دعاى بهشتیان را مىآموختند و در سایه آن از رنج، رهایى مىیافتند. او بعدها به یکى از دوستان پاکدلش چنین گفت:
به پروردگار سوگند، دعاى فاطمه زهرا سلام الله علیها را به بیش از هزار تن از ساکنان مکه و مدینه، که گرفتار تب بودند، آموختم و همه به برکت آن تندرستى خویش را بازیافتند. (1)
پىنوشت:
1- این نوشتار با بهرهگیرى از منابع زیر تدوین شده است:
مدائن القصائل و المعاجز، سید على حسینى شمس الدین، ج 2، ص13 و 14/ مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، ترجمه احمد طیبى شبسترى، ص 156.
منبع:
ماهنامه کوثر، شماره 8، عباس عبیرى
غروب گل محمدى
پنج شنبه 87/2/26 2:39 عصر| | نظر
غروب گل محمدى
قال الصادق علیه السلام: "اذا کان یوم القیامة یقوم عنق من الناس فیاتون باب الجنه فیقال: من انتم؟ فیقولون: نحن اهل الصبر، فیقال لهم: على ما صبرتم؟ فیقولون: کنا نصبر على طاعة الله و نصبر عن معاصى الله، فیقول الله عزوجل: صدقوا ادخلوهم الجنة و هو قول الله عزوجل: انما یوفى الصابرون اجرهم بغیر حساب" (وسایل الشیعه، ج11، ص186)
امام صادق علیه السلام فرمود: روز قیامت جمعى از مردم به پا مىخیزند و مىآیند به سوى بهشت، گفته مىشود شما کیستید؟
گویند: ما بردباران هستیم.
گفته مىشود: بر چه صبر کردید؟
گویند: بر (سختىهاى) عبادت و کششهاى شیطانى معصیت، صبر کردیم.
آنگاه خداى متعال مىفرماید: راست مىگویند وارد بهشت شوید.
امام فرمود: این مفهوم سخن خداست در قرآن کریم (سوره زمر، آیه10) که مىفرماید: پاداش بردباران را فوق العاده مىدهیم.
مگر نه پیامبر در واپسین لحظات عمر مبارکش به حضرت زهرا علیهاالسلام روى کرد و گفت: از هجرت من نالان مباش که تو نخستین کسى باشى که به من بپیوندى! پس حال که ساعاتى چند به دیدار پدر باقى نمانده، جا ندارد که زهرا برنجد و براى على ـ بیش از این ـ از ظلم روزگار گلایه کند! ولى شاید بیشتر به حال على مىگریست که پس از او سالهاى زیاد، باید غریبوار زندگى کند.
فاطمه نخستین شهید راه ولایت است که به انگیزه بازخواهى فدک، فدک که نه بلکه ولایت را مدنظر داشت. فاطمه با آن نالههاى دردناکش، حق امام و ولى امرش را مىخواست بازستاند و اگر نتوانست ـ که نمىتوانست ـ باید حق را برملا سازد و مظلومیت على را آشکار نماید و پرده از سقیفه پردازان بردارد ولى فریاد دختر معصوم پیامبر در قلبهاى تیره، کارساز نبود، اما تاریخ، آن سخنرانى جاودانه را ثبت و ضبط کرد تا آیندگان بدانند... بسنجند... بفهمند... و تصمیم بگیرند.
زهرا همو که خشمش خشم خداست، فریادش بى پاسخ ماند؛ نه، اشتباه نکنم، آن سنگدلان جاهلى تبار پاسخش را با سوزاندن در و شکستن پهلو دادند.
و اکنون که حجت را بر همگان تمام کرد و نقش دفاع از ولایت را به خوبى ایفا نمود، با دلى شکسته و بدنى رنجور به خانه باز مىگردد؛ او شکایت را به خدا مىبرد و به پدرش، رسول خدا و چنین با خدایش راز و نیاز مىکند که:
"پروردگارا ! نیرو و قدرت از آن تو است و انتقام ظالمان را تو خواهى گرفت؛ پس به تو پناه مىبرم و از تو استمداد مىجویم و به درگاهت روى مىآورم که حق شوهرم را از این نااهلان بازستانى."
زهرا مناجات مىکرد و على به او گوش مىداد. شاید در دیدگان على قطرات اشک گرد آمده بود که بر رخساره مبارکش سرازیر شود ولى خوددارى مىکرد تا زهرا بیشتر نرنجد؛ به هر حال باید زهرا را تسلى دهد و قلب شکستهاش را آرامش بخشد، به او فرمود:
"لا ویل لک بل الویل لشانئک، نهنهى عن وجدک یا ابنه الصفوه و بقیه النبوه فما أمد لک أفضل مما قطع عنک فاحتسبى لله"؛ بدبختى براى تو نیست,، براى دشمنانت است، اندوهت را برگیر و بر خویشتن سخت مگیر اى دخت برگزیدهترین انسان و اى بازمانده خاتم پیامبران. همانا آن چه خدا براى تو آماده ساخته برتر است از آن چه از تو گرفته شده، پس براى خدا بردبار باش و صبر را پیشه خود ساز.
فاطمه نخستین شهید راه ولایت است که به انگیزه بازخواهى فدک، (فدک که نه بلکه ولایت را مدنظر داشت) با آن نالههاى دردناکش، حق امام و ولى امرش را مىخواست بازستاند و اگر نتوانست ـ که نمىتوانست ـ باید حق را برملا سازد و مظلومیت على را آشکار نماید و پرده از سقیفه پردازان بردارد ولى فریاد دختر معصوم پیامبر در قلبهاى تیره، کارساز نبود، اما تاریخ، آن سخنرانى جاودانه را ثبت و ضبط کرد تا آیندگان بدانند... بسنجند... بفهمند... و تصمیم بگیرند.
و این سان سایه تبسمى آرام بر رخساره رنجور و بى رنگ فاطمه نقش بست چنان که تابش غروب، هنگام هجرت آفتاب در دریاى تار شب بر افق آسمان. با صدایى ضعیف چونان بلبلى بال شکسته در قفس تنهایى، در برابر تنها یار و یاورش، که اکنون غریبانه در خانه، زندانى شده است، پاسخ داد: "حسبى الله" ؛ خدا مرا بس است.
و این بود آغاز هجرت غریبانه زهرا، چرا که قلب، نالان... سینه، تنگ... زخم، ژرف... بدن، رنجور... پهلو، شکسته... دیده، اشکبار و غربت در وطن، افزون بر بلا و رنج شده بود.
و چه سان سخت است و دردناک که ستمدیدهاى، با بیان رسا و استدلال محکم و برهان روشن و حجت هویدا نتواند فریاد دلش را به دیگران برساند، نه به ظالمان و غاصبان حقش که به دوستان نادان و آنان که آماج فریب و نیرنگ صحنه سازان تراژدى سقیفه شده بودند و اینک که زور بر حق چیره شده بود، در پاسخ زهرا که به در خانههایشان مىرفت و آنان را به دفاع از امام زمانشان فرا مىخواند مىگفتند:
"اگر او زودتر به میدان آمده بود، چه کسى از على برتر! ولى او در میان قهرمانان نبود! و قرعه به نام دیگرى درآمد!"
اینان چگونه مىاندیشیدند؟ و چه در سر مىپروراندند؟ مگر تازه پیامبر از دنیا نرفته بود؟ و مگر على مشغول کفن و دفن رسول خدا نبود؟ و مگر مىشد بدن مبارک اشرف کائنات را بر زمین نگه دارد و از غسل و کفنش دست بردارد و به سوى چادر بنى ساعده بشتابد؟ و تازه اگر هم مىرفت آیا مىتوانست از حق خود دفاع کند؟ و اگر دفاع مىکرد آیا گوش شنوایى بود؟
اینها حقایقى بود که زهرا را رنج مىداد؛ چنان رنجى که درد شکستن پهلو و سقط کردن محسنش در برابر آن کم رنگ مىنمایاند.
آرى! اگر آنان مىخفتند و مىآرمیدند، زهرا را آرامش نبود. چرا که اندوه را خوابى نیست. و اگر هم دیدههایش را بر هم مىگذاشت خواب به دیدگانش ره نمىیافت، باید همچنان در درد و رنج به سر برد تا قضاى الهى برسد.
و اگر زهرا را رنج دردهاى جسمانى بىتاب کرده بود، درد روان صدچندان، او را مضطرب و نالان مىساخت و چه دردناکتر از این که زبان در کام باشد و توان سخن گفتن نباشد. چه اندوهناکتر از این که حقش روشن و آشکار باشد و حق خواهى نیابد. چه شدیدتر و سهمگینتر از این که داد زند و دادخواهى نبیند؟!
زهرا همو که خشمش خشم خداست، فریادش بى پاسخ ماند؛ نه، اشتباه نکنم، آن سنگدلان جاهلى تبار پاسخش را با سوزاندن در و شکستن پهلو دادند.
و آیا مىشود این بار سنگین را بر این قلب نازک اندوهبار بار کرد؟
و آیا زهرا ـ که یثربیان از فریاد سوزان و ناله دلش به تنگ آمده بودند و از على مىخواستند او را وادار کند که یا شب گریه کند و یا روز ـ در برابر آن همه ناملایمات جز صبر تلخ چه چاره دارد؟!
زهرا در حالى که چون شمعى سوزان آب مىشد و آرام آرام به سوى ابدیت با کوله بارى از شکوه، ولى با شکوه رهسپار مىشد، گاهى به على مىنگریست و در رخساره مقدسش غم تنهایى مىیافت و گاهى به کودکان معصومش ـ فرزندان رسول خدا ـ نگاه مىکرد و یتیمى زودرس را در سیماى پاکشان مشاهده مىکرد؛ آنها را به خدا مىسپرد که خدا آنان را بس بود، و چارهاى جز فراق جانکاه نداشت.
اینک دیگر بدن زهرا تاب تحمل آن همه رنج و اندوه را نداشت، و آنچنان ضعف بر او چیره شده بود که از درد نمىنالید؛ یا این که شاید دمى از روح بلند محمد در روان قدسى او تابیده بود که او را آرامش بخشد و یادآردش که: وعده دیدار نزدیک است.
و مگر نه پیامبر در واپسین لحظات عمر مبارکش به او روى کرد و گفت: از هجرت من نالان مباش که تو نخستین کسى باشى که به من بپیوندى! پس حال که ساعاتى چند به دیدار پدر باقى نمانده، جا ندارد که زهرا برنجد و براى على ـ بیش از این ـ از ظلم روزگار گلایه کند! ولى شاید بیشتر به حال على مىگریست که پس از او سالهاى زیاد، باید غریبوار زندگى کند؛ همو که از صفآرایى تمام اعراب هراس ندارد و با ضربههاى ذوالفقارش بینى یلان عرب را بر خاک مىمالد و برق شمشیرش دل شیر ژیان را مىلرزاند؛ امروزه براى نگهدارى اسلام چارهاى جز سکوت ندارد. "فصبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى" او با این که میراث خود را در دست نااهلان مىبیند باید صبر کند تو گویى که استخوان در گلویش گیر کرده است.
آیا زهرا ـ که یثربیان از فریاد سوزان و ناله دلش به تنگ آمده بودند و از على مىخواستند او را وادار کند که یا شب گریه کند و یا روز ـ در برابر آن همه ناملایمات جز صبر تلخ چارهای دارد؟!
هان! وقت هجرت زهرا فرا رسیده و اینک گل زیباى نبوت پژمرده مىشود. تمام مدت عمرش در این دنیاى ستم و زور، هیجده سال است یعنى تازه فروغ جوانى تابیده و گل وجودش شکفته که باید رخت بربندد و غروب کند.
هیجده سال است که زهرا در باغ وجود انسانى، هم چون گلى خوشبو و مقدس که از نور سرمدى تابشى چون تابش محمد دارد، و از سرشت پاک جاودانه خاتمیت، روانش با عطر محمدى عجین شده است، چنین مىزیسته و اکنون در عنفوان جوانى و در آغاز زندگانى، زندگى جاودانه را آغاز مىکند و چون نفس مطمئنهاى به سوى پروردگارش با قلبى شکسته ولى آرام بازمىگردد، او از خدا راضى و خدا از او راضى است، به سوى او مىرود تا در روز رستاخیز در برابر تمام کائنات، از دشمنانش انتقام بگیرد و دوستان و پیروانش را به سوى بهشت موعود فرا خواند.
"یا أیتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک راضیة مرضیه، فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى."
فرا رسیدن غروب گل محمدى را به پیشگاه فرزند داغدیدهاش ولى الله الاعظم ارواحنا فداه و سیل پیروان درگاهش که در غم جانسوز آن حضرت دیدههایشان روان و قلوبشان نالان است، تسلیت عرض مىکنیم و انتظار داریم هر چه زودتر آن منتقم حقیقى از پشت پرده غیبت بیرون آید و انتقام مادرش را از غاصبان و ستم گران باز گیرد. والسلام
منبع:
مجله پاسدار اسلام، ش 201 ، استاد سید محمدجواد مهرى
مقام حضرت زهرا علیهاالسلام در بهشت
پنج شنبه 87/2/26 2:39 عصر| | نظر
مقام حضرت زهرا علیهاالسلام در بهشت
مقام زهرا علیهاالسلام در بهشت با مقام پیامبر و على و حسنین علیهمالسلام یکسان است. یکی از مناقب بیبی دو عالم، اشتراک شان با پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و حسنین علیهمالسلام است در مقامات و درجاتى که مخصوص و منحصر مىباشد به پنج تن آلعبا. با دقت در این دسته روایات کاملاً روشن مىشود که آنان را مقام و مرکزیت خاصى است، و هرگز هیچ بشرى را به آن درجات والا راه نیست.
زید بن ارقم از پیامبر اکرم روایت مىکند که آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین فرمود:
«انت معى فى قصرى فى الجنة مع فاطمه ابنتى (و انت اخى و رفیقى) » (1) ؛ «یا على تو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشین من هستید. سپس پیامبر اکرم این آیه را تلاوت فرمود: "برادرانه بر تختهاى بهشتى روبروى هم مىنشینید."»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«انا و فاطمة و على والحسن والحسین فى مکان واحد یوم القیامة»؛ «روز قیامت من و فاطمه و على و حسن و حسین داراى مقام و منزلت واحدى هستیم.»
این روایت را محبالدین طبرى در کتاب الریاض النضره، ابن مغازلى در مناقب، حموینى در فرائد، ابن باکثیر (2) در وسیله المال، و عاصمى در زین الفتى، احمد بن حنبل در مناقب نقل کردهاند.
حدیث دیگرى امیرالمؤمنین علیهالسلام مرفوعا از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند که رسول اکرم فرمود:
«فى الجنة درجة تدعى «الوسیله». فاذا سالتم الله فسالوا لى الوسیله، قالوا: یا رسول الله، من یسکن معک فیها؟ قال: على و فاطمه و الحسن والحسین» (3) ؛ «در بهشت درجهاى است به نام «الوسیله»، هرگاه بخواهید در هنگام دعا چیزى براى من از خدا بطلبید، مقام «وسیله» را مسئلت نمایید، گفتند: یا رسول الله چه کسانى در این درجه مخصوص با شما همنشین هستند؟ فرمود: على، فاطمه، حسن و حسین». این حدیث از دانشمندان عامه نیز در کتب خود ذکر شده است، از جمله سیوطى در کتاب جامع الکبیر از حافظ ابن مردویه نقل کرده است.
ما شیعیان نیز در زیارت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم چنین عرض مىکنیم: «اللهم اعطه الدرجة الرفیعة، و آته الوسیلة من الجنة.» (4)
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل مىکند که فرمود:
«انا و على و فاطمة والحسن والحسین یوم القیامة فى قبة تحت العرش»؛«جایگاه من و على و فاطمه و حسن و حسین روز قیامت در قبهاى است که زیر عرش قرار دارد.»
چنان که گفته شد درجة الوسیله - که از والاترین درجات بهشتى است - مخصوص و منحصر است به پنج تن، و هرگز بشرى را به آن رتبه اعلى راه نیست. درجة الوسیله برتر از درجات جمیع انبیا، اوصیا، اولیا، و علماء و مخلصین است. (5)
امیرالمؤمنین چنین روایت مىکند که پیامبر اکرم فرمود:
«انا و فاطمة و على والحسن والحسین فى مکان واحد یوم القیامة»؛ «روز قیامت من و فاطمه و على و حسن و حسین داراى مقام و منزلت واحدى هستیم.»
آرى اینان در تمام عوالم خلقت مقام و منزلتشان یکى است. در عالم نور، در عالم ذر، در عالم اظله، در محشر، در عوالم سفلى و عِلوى، ملکى و ملکوتى، در غیب و شهود، خلاصه در تمام مسیر آفرینش، از آغاز تا پایان، همه جا با هم، همردیف و همشان و هممقامند. بعضى از علماى عامه (سنى) که حدیث مذکور را نقل کردهاند عبارتند از: احمد بن حنبل در مسند، حافظ محبالدین طبرى در الریاض النضره.
روایت دیگرى که علمای عامه نیز نسبت به آن اهمیت بسیار قائل شدهاند عبارت از این است: روزى رسول اکرم وارد خانه على شد، و امیرالمؤمنین را در حال استراحت مشاهده کرد؛ و خطاب به حضرت زهرا چنین فرمود:
«انى و ایاک و هذین (یعنى الحسنین) و هذالراقد (او النائم)، یوم القیامة فى مکان واحد» (6)؛ «همانا، من و تو (یا زهرا) و حسن و حسین، و این شخص که در اینجا آرمیده است (على)، روز قیامت همه در یک جا خواهیم بود.»
راویان این حدیث عبارتند از: احمد ابن حنبل در مسند، حافظ ابن عساکر، محبالدین طبرى، حاکم حسکانى ... .
حاکم نیشابورى اسناد این روایت را بررسى و آن را تأیید نموده است. (7)
ما نیز مدارک این حدیث شریف را کاملاً رسیدگى کردیم؛ تردیدى در صحت آن نیست، و مسلماً از فرمایشات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مىباشد.
زید بن ارقم از پیامبر اکرم روایت مىکند که آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین فرمود:
«یا على تو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشین من هستید. سپس پیامبر اکرم این آیه را تلاوت فرمود: "برادرانه بر تختهاى بهشتى روبروى هم مىنشینید."»
عبدالله بن قیس از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل مىکند که فرمود:
«انا و على و فاطمة والحسن والحسین یوم القیامة فى قبة تحت العرش» (8) ؛ «جایگاه من و على و فاطمه و حسن و حسین روز قیامت در قبهاى است که زیر عرش قرار دارد.»
از این روایت چنین معلوم مىشود که والاترین مقامات که «وسیله» نام دارد، در پایتخت عظمت حضرت حق تبارک و تعالى است؛ و هرگز کسى را به آنجا راه نیست. آرى، پایتخت عالم فقط جایگاه پنچ تن است، آنجا که نشانگر عظمت و جلال و جلوهگاه نور جمال و جلال کبریایى است.
چنانکه گفته شد، این انوار پنجگانه، در جمیع منازل خلقت در تمام شئون ولایت همه جا همراه و همگام و همتایند؛ در ابتدا و انتها، در عالم اظله، در عالم ذر، در عالم ارواح و اشباح، در دنیا و برزخ، در حشر و نشر، خلاصه تا روز قیامت، از یکدیگر جدا نبوده، در کنار هم در جمیع مراحل و در تمام ملکات و فضائل به طور یکسان سهیم هستند.
پینوشتها:
1ـ در بعضى از روایات عبارت داخل پرانتز نیز درج است.
2ـ احمد بن فضل بن محمد با کثیر مکى شافعى متوفاى 1047 هجرى. وى از ادبا و شعراى مکه بوده و کتاب «وسیلة المال فى عد مناقب الال» را در سال 1027 در مکه تدوین نموده است. (ایضاح المکنون ج 1/ 405، هدیة العارفین ج 1/ 159، الاعلام ج 1/ 195، معجم المولفین ج 1/ 228).
3ـ مقتل الحسین(خوارزمى) ج 1، ص67، 68/ منتخب کنزالعمال ج 5، 94/ مناقب ابن مغازلى، ص 247، کنزالعمال، ج 12، 103، ح 34195، ج 13/ 639، 640/ ح 37616.
4ـ این عبارت در زیارت پیامبر با الفاظ دیگرى هم آمده است نظیر: «اللهم اعطه الدرجة العلیا و آته الوسیلة الشریفه.» (بحارالانوار، ج97، ص169).
و یا «اللهم و اعطه الدرجة و الوسیلة من الجنة و ابعثه مقاما محمودا یغبطه به الاولون و الاخرون.» (کامل الزیارات، ص 16).
در اعمال روز عرفه نیز صلواتى بر پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام نقل شده است که عبارات فوق به این صورت در آن آمده است «اللهم اعط محمدا و آله الوسیله و الفضیله والشرف والرفعه والدرجه الکبیره.» (متن کامل این صلوات را در مفاتیحالجنان مىتوانید ببینید).
5ـ در روایتى آمده است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «واسالوا الله لى الدرجه الوسیله من الجنه. قیل: یا رسول الله، و ما الدرجة الوسیله من الجنه؟ قال: هى اعلى درجه من الجنه لاینالها الا نبى ارجو ان اکون انا.» (بحارالانوار، ج 91، ص65). 6ـ مسند احمد بن حنبل، ج 1، 101/ معجم کبیر طبرانى، ج 3، ص40، 41، ح 2622، ج 22/ 405، 406/ ح 1016، 1017/ مستدرک حاکم، ج3، 137/ تلخیص المستدرک، ج3، 137/ الریاض النضره، ج3، ص183/ ذخائرالعقبى، ص 25/ فرائد السمطین، ج 2، ص28، ح 367/ مقتل الحسین، خوارزمى، ص 75، 103/ اسدالغابه، ج 5، ص269، 523/ تاریخ مدینه دمشق (ط دار الفکر) ج 13، ص227، 228، ج 14، 163، 164، تاریخ مدینه دمشق (ترجمه الحسین ع)، ص 111/ تهذیبالکمال، ج 6،ص 403، 404/ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص258/ مجمعالزوائد، ج 9، 170/ منتخب کنزالعمال، ج5، ص94/ کنزالعمال، ج12، ص99، ح 34172/ در السحابه، ص 270/ ینابیعالموده، ص194.
7ـ مستدرک حاکم، ج 3، 137.
8ـ کنزالعمال، ج 12، ص100، ح 34177.
مزار دختر پیغمبر کجاست؟
پنج شنبه 87/2/26 2:33 عصر| | نظر
مزار دختر پیغمبر کجاست؟
«و لاىّ الامور تُدفَنُ لَیلاً بِضعةُ المصطفى و یُعفى ثَراها»
متاسفانه مزار دختر پیغمبر مشخص نیست. از آنچه درباره مرگ ایشان ثبت شده، و کوششى که در پنهان داشتن این خبر به کار بردهاند، معلوم است که خانواده پیغمبر در این باره خالى از نگرانى نبودهاند. حال این نگرانى براى چه بوده است؟ درست نمىدانم. یک قسمت آن ممکن است به خاطر اجراى وصیت حضرت زهرا علیهاالسلام باشد. نخواسته است کسانى را که از آنان ناخشنود بود، در تشییع جنازه، نماز و مراسم دفن او حاضر شوند. اما آثار قبر را چرا از میان بردهاند؟ و یا چرا پس از به خاک سپردن حضرت صورت هفت قبر، یا چهل قبر در قبرستان بقیع و یا در خانه ایشان ساختهاند؟
ابن شهر آشوب نوشته است ابوبکر و عمر بر على علیه السلام خرده گرفتند که چرا آنان را رخصت نداد تا بر دختر پیغمبر نماز بخوانند. امام سوگند خورد که فاطمه چنین وصیت کرده بود و آنان پذیرفتند و متقاعد شدند.
چرا این همه اصرار در پنهان داشتن مزار حضرت زهرا علیهاالسلام به کار رفته است؟ اگر در سال چهلم هجرى فرزندان فاطمه قبر پدر خویش را از دیده مردم پنهان کردند، از بىحرمتى مخالفان مىترسیدند. اما وضع مدینه را در چهل روز یا حداکثر هشت ماه پس از مرگ پیغمبر با وضع کوفه در سال چهلم از هجرت یکسان نمىتوان گرفت. آنها که بر سر مسائل سیاسى و احراز مقام با حضرت علی علیه السلام کشمکش داشتند، کسانى نیستند که در سال یازدهم در مدینه حاضر بودند. و آنان که در مدینه حاضر بودند، حساب على را از فاطمه علیهماالسلام جدا مىکردند. براى رعایت ظاهر هم که بوده است به دختر پیغمبر حرمت مىنهادند. و مسلما به قبر او نیز تعرضى نمىکردهاند. نیز نمىتوانیم بگوئیم مرور زمان و یا فراموشى راویان موجب معلوم نبودن موضع مزار زهراست. چرا که محل قبر دو صحابى پیغمبر در کنار قبر ایشان معین است. قبر فرزندان زهرا را که در بقیع آرمیده است به تقریب مىتوان روشن ساخت. پس علت این پوشیدهکارى چیز دیگرى است. همان سببى است که خود حضرت در جملههایى که شاید آخرین گفتارهاى ایشان بوده است بر زبان آورد. همان سخنانی که به زنان عیادت کننده گفت: «دنیاى شما را دوست نمىدارم و از مردان شما بیزارم.» حضرت مىخواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان به خاک رود و حتى نشان او هم دور از چشم آنان باشد.
ابن شهر آشوب نوشته است ابوبکر و عمر بر على علیه السلام خرده گرفتند که چرا آنان را رخصت نداد تا بر دختر پیغمبر نماز بخوانند. امام سوگند خورد که فاطمه چنین وصیت کرده بود و آنان پذیرفتند و متقاعد شدند.(1)
بر اساس روایتى که کلینى از احمد بن ابى نصر از حضرت رضا علیه السلام آورده است:
امام در پاسخ احمد که از محل قبر فاطمه علیهاالسلام پرسید گفت: او را در خانهاش به خاک سپردند. و چون بنىامیه مسجد را وسعت دادند قبر در مسجد قرار گرفت (2) ابن شهر آشوب از گفته شیخ طوسى نویسد: آنچه درستتر مىنماید این است که حضرت را در خانهاش یا در روضه پیغمبر به خاک سپردهاند. (3)
در مقابل این روایت، ابن سعد که در آغاز قرن سوم رحلت کرده است از عبدالله بن حسن روایت کند: مغیرة بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام را در نیم روز گرمى دیدم که در بقیع ایستاده بود. به او گفتم:
- ابو هاشم براى چه در این وقت اینجا ایستادهاى؟
- در انتظار تو بودم! به من گفتهاند فاطمه علیهاالسلام را در این خانه (خانه عقیل) به خاک سپردهاند. از تو مىخواهم این خانه را بخرى تا مرا پس از مرگم در آنجا به خاک بسپارند!
- به خدا سوگند این کار را خواهم کرد!
اما فرزندان عقیل آن خانه را نفروختند. عبدالله بن جعفر گفت هیچ کس شک ندارد که قبر فاطمه علیهاالسلام در آنجاست. (4)
چرا این همه اصرار در پنهان داشتن مزار حضرت زهرا علیهاالسلام به کار رفته است؟ اگر در سال چهلم هجرى فرزندان فاطمه قبر پدر خویش را از دیده مردم پنهان کردند، از بىحرمتى مخالفان مىترسیدند. اما وضع مدینه را در چهل روز یا حداکثر هشت ماه پس از مرگ پیغمبر با وضع کوفه در سال چهلم از هجرت یکسان نمىتوان گرفت.
اگر روایت احمد بن ابى نصر قرینه معارض نداشت پذیرفته مىشد. اما علماى شیعه روایتهایى آوردهاند که نشان مىدهد دختر پیغمبر را در بقیع به خاک سپردهاند. به علاوه در ضمن این روایات آمده است که براى پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر صورت هفت قبر (5) و به روایتى چهل قبر ساختند. و این قرینهاى است که قبر در داخل خانه نبوده، زیرا خانه محقر دختر پیغمبر جاى ساختن این همه صورت قبر را نداشته است. و نیز روایتى در بحارالانوار دیده مىشود که مسلمانان بامداد شبى که دختر پیغمبر به جوار حق رفت در بقیع جمع شدند و در آنجا صورت چهل قبر تازه دیدند. (6)
مجلسى از دلایل الامامه و او به اسناد خود روایتى از امام صادق علیه السلام آورده است که بامداد آن روز مىخواستهاند جنازه دختر پیغمبر را از قبر بیرون آورند و بر آن نماز بخوانند و چون با مخالفت و تهدید سخت حضرت على علیه السلام روبرو شدهاند از این کار چشم پوشیدهاند. (7)
بهر حال پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر ناخشنود بودن او را از کسانى چند نشان مىدهد و پیداست که او مىخواسته است با این کار آن ناخشنودى را آشکار سازد.
پىنوشتها:
1. مناقب، ج 1، ص 504.
2. اصول کافى، ج 1، ص 461.
3. همان، ج 3، ص 365.
4. طبقات، ج 8، ص 20.
5. بحارالانوار.
6. همان.
7. همان .
منبع:
کتاب زندگانی فاطمه زهرا، سیدجعفر شهیدی .
حوادث بعد از پیامبر در خطبه حضرت زهرا علیهماالسلام
پنج شنبه 87/2/26 2:32 عصر| | نظر
حوادث بعد از پیامبر در خطبه حضرت زهرا علیهماالسلام
حضرت زهرا علیهاالسلام پس از رخدادهای بعد از رحلت پیامبر اکرم به مسجد رفته و برای احقاق حق خود و امام زمانش خطبه ای غرا می خواند و پس از فرازهایی از خطبه به بیان حوادث پس از رسول خدا و اموری که افرادی پس از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایجاد کردند کشانده و میفرماید:
فَلما اختارَاللهُ لِنبیّهِ دارَ اَنبیائهِ ؛ درجات بلند مرتبهای که خدای تعالی برای بندگان خاص خود که انبیاء باشند آماده فرموده و قریب به همین مضمون است: ماوی اَصفیائهِ .
ظَهرت فیکم حَسکةُ النِّفاق و در نسخه دیگری است: حُسکیةَ ؛ خار و مراد از این کلام یعنی دشمنی و نفاق یا عداوتی که بر اثر نفاق حاصل گردد.
وَ سَملَ جِلبابُ الدّین در نسخه دیگری آمده که: اَسملَ و در نسخه های دیگر چنین ذکر شده جِلبابُ الاسلام ؛ آثار کهنگی بر جامه اسلام ظاهر شد پس از آن که اسلام در نهایت حسن و جمال و طراوت بود.
وَ نَطقَ کاظِمَ الغاوینَ ؛ آن کسانی که سابقاً جرأت حرف زدن نداشتند شروع به سخن گفتن نمودند.
و نَبغ خاملُ الاَقلّینَ ؛ افرادی که پست و دنی بودند ظاهر شدند و به نام رسیدند.
و هَد رفَنیقُ المُبطلینَ در نسحه دیگری است: فنیق الکُفر ؛ شتر فحلی که سوارش نمیشوند صدایش را بلند کرد.
فَخطرَ فی عَرصاتکم ؛ این شتر خودخواه شروع به راه رفتن کرد آن هم راه رفتن متکبرانه و با غرور.
این عبارات کنایههایی است از آشکار شدن نفاق پنهانی که در سینهها بود و بروز حرکتها و جهتگیریهایی که در زمان رسول خدا مخفی بود و ضعفای عاجز تبدیل به اقویاء شدند.
افرادی که پست و دنی بودند ظاهر شدند و به نام رسیدند. آن کسانی که سابقاً جرأت حرف زدن نداشتند شروع به سخن گفتن نمودند.
وَ اَطلعَ الشَّیطانُ رَاسهُ مِن مَغرزهِ هاتفاً بِِکم ؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها این اتفاقات را نوعی پاسخگویی به دعوت شیطان تعبیر میفرمایند با توجه به سخنی که شیطان گفت و سوگند یاد کرد: لاغویَنَّهم اَجمعینَ الّا عِبادکَ مِنهُم المُخلَصونَ (یعنی پروردگارا من همه بندگان را گمراه خواهم نمود مگر بندگان مخلص ترا) پس شیطانی که در زمان رسول خدا ناتوان و ضعیف بود آن زمانی که اسلام دارای قوت و قدرتی بود، در این زمان شیطان سر خود را از مخفیگاه خویش بیرون آورد، سر خویش را خارج ساخت مانند سنگپشتی که به هنگام از بین رفتن خطر سر خویش را از داخل لاک خود بیرون میآورد، پس شیطان به شما ندا داد و شما را به سوی نقض بیعتی که در روز غدیر بسته بودید و به سوی سلب حقوق از اهل و اصحاب حق و دارای حق، خواند.
فَالفاکم لِدعوتهِ مُستجیبینَ در نسخه دیگری است: فَوجدکُم لِدعوتهِ الّتی دَعا اِلیها مُجیبینَ ؛ آن هنگام که شیطان شما را فراخواند، شما را مطابق میل خود یافت و گمانش بر شما به دست آمد.
وَ لِلغرّة فیه مُلاحظینَ ؛ شیطان در شما حالت پاسخگویی شدیدی یافت و حالت پذیرش کاملی برای خدعههای وی، همانند انسانی که آنچه به او بگویند پذیرفته و قبول میکند و آنچه به وی امر شود اطاعت نموده و عمل میکند بدون آن که ذرهای تعقل و تفکر در کارها به کار برد.
ثُمَّ استَنهضکم فَوجدکُم خِفافاً ؛ به شما امر به قیام به همراه خود کرد و شما را بدون این که کمترین سنگینی و دشواری در خود بیابد در انجام وسوسههایش سریع یافت.
وَ اَحمشکم فَالفاکُم غِضاباً در نسخه دیگری آمده: فَوجدکم غِصاباً ؛ یا شما را به غضب حمل کرد و بر غضب تشویق و تحریکتان نمود آنگاه دید که شما به غضب او غضبناک میشوید و بر اساس مصلحت و حساب شیطان به سوی غضب میگرائید و خلاصه آن که شیطان شما را مطیع اوامر و منقاد خود در هر حالتی یافت.
فَوسمتُم غَیر اِبلکُم ؛ نتیجه این کار آن شد که عمل کردید آنچه را که اجازه نداشتید عمل نمائید و انتخاب کردید آنچه را که نباید انتخاب میکردید و کلید کارها را به غیر اهل آنها دادید و رهبری و زمامداری را به نااهل تحویل دادید.
وَ اَوردتُم غَیر شِربِکم و در نسخه دیگری آمده: وَ اَورَدتُموها شِرباً لیس لکُم ؛ مانند چوپانی که شترش را در چشمهای که مال او نیست فرود میآورد و مقصود آنست که شما آنچه را که حقی در آن نداشتید - خلافت را – گرفتید. مراد آنست که مردمانی اندک برای تعیین خلیفه قیام کردند و خلافت را از اهل و اصحاب شرعی آن به جای دیگر افکندند. آری این تصرفات حق مردم نبود بلکه باید از سوی خدای تعالی معین گردد؛ که گردیده بود.
جراحات مصیبت وفات رسول خدا هنوز التیام نیافته است. قبل از دفن رسول خدا پیشتازان انقلاب ظاهر شدند یعنی در همان ساعاتی که علی علیه السلام پیامبر را غسل میداد و کفن میکرد جمع شدید و آنچه خواستید کردید.
هذا وَ العَهدُ قَریبٌ ؛ تمام این تغییرات به وجود آمد در حالی که عهد نزدیک بود یعنی از زمان رسول خدا مدت زمان طولانی نگذشته بود البته ممکن است که تغییر یابد یا مسلمانان اوامر و تعالیم را بر اساس و اثر مرور زمان فراموش کنند و این امر در طی مدت طولانی ممکن است صورت بگیرد ولی اکنون بیش از دو هفته از وفات پیامبر نگذشته است که دین اینگونه دستخوش تغییر و دگرگونی شده است.
وَ الکلمُ رَحیبٌ ؛ و جراحت قلب که بر اثر وفات رسول اکرم به وجود آمده دائماً دهانهاش وسیعتر میگردد و این تعبیر برای رساندن وسعت جراحت از دست دادن رسول خدا و عظمت مصیبت او و شدت امر و ناراحتی به کار رفته شده است.
وَالجُرجُ لمّا یَندَمل ؛ جراحات مصیبت وفات رسول خدا هنوز التیام نیافته است.
وَالرَّسُولُ لَما یُقبر ؛ قبل از دفن رسول خدا پیشتازان انقلاب ظاهر شدند یعنی در همان ساعاتی که علی علیه السلام پیامبر را غسل میداد و کفن میکرد جمع شدید و آنچه خواستید کردید.
اِبتداراً زَعَمتم خَوف الفِتنةِ و در نسخه دیگری است: بدراراً ؛ به سرعت و با کمال عجله به این کارها پرداختید و پنداشتید که آنچه کردید به خاطر جلوگیری نمودن از فتنه است و معنی زعم یعنی شیئی و مطلبی را ادعا کند در حالی که دروغ بودنش را میداند و معنی زعمتم در اینجا گمان کردید که این اعمال را انجام میدهید تا فتنهای واقع نشود و خود شما میدانید که در این ادعای خود دروغگویانید.
اَلا فِی الفِتنةِ سَقطوا وَ انّ جَهنم لَمحیطةٌ بِالکافرینَ ؛ فتنه شما بودید و عمل شما فتنه فاسده بود حقوق را از اهل آن غصب کردید تا آن که بر اساس ادعای واهی خود از فتنه جلوگیری کنید و کدام محنتی بزرگتر از تغییر مجرای اسلام است و تبدیل احکام، و غصب حقوق اهلبیت و با قساوت قلب و خشونت با آنان رفتار نمودن؟
فَهیهاتَ مِنکم! ؛ معنی کلمه هیهات یعنی دوری و تو گویی که ارتکاب اینگونه اعمال از آنان، به نظر بسیار مستبعد میرسید آن هم استبعادی همراه با تعجب که آنان چگونه به آن کارها توانستند اقدام کنند و چه انسان منصفی اینگونه اعمال زشت و ناپسند را که منجر به آن جرائم بزرگ گردد آن هم بر خلاف تصریح قرآن و تصریحات رسول اکرم و سفارشات وی در حق عترت و اهلبیتش باور مینماید؟
وَ کیف بکُم ؛ فاطمه زهرا علیهاالسلام از این دگرگونی که در عقاید و سلوک آنان پدید آمده تعجب میکند یعنی چگونه این اعمال را انجام دادید و چگونه شما لایق ارتکاب این جنایت بودید؟
وَ انّی تُوفکونَ ؛ کجا میروید و شیطان چگونه شما را از راه پر فضیلت و نمونهتان به راه دیگر برد و چگونه شما را به این اعمال واداشت در حالی که:
و کتابُ اللهِ بَینَ اَظهر کُم ؛ در حالی که قرآن هنوز در میان شما موجود است و شما را در پناه خویش گرفته است .
اُمورهُ طاهرهٌ ؛ در قرآن چیزی که موجب شک و تردید شود وجود ندارد چرا که امور آن آشکار است.
و اَحکامهُ زاهرهٌ ؛ و احکامش متلالا و درخشان است.
و اَعلامُهُ باهرهٌ ؛ علاماتی که به وسیله آنها بر قرآن استدلال میشود از نورانیت و فروغ فراوانی برخوردارند.
و زَواجرهُ لائحة ؛ آن نواهی قرآن که شما را از تبعیت هوی باز میدارد واضح و روشن است.
و اَوامرهُ واضحة ؛ اوامری که شما را به اطاعت ما و یاد گرفتن احکام از ما و تسلیم شدن در برابر ما میخواند ظاهر است.
و قَد خَلفتموهُ وَراءَ ظُهورکُم ؛ جای تاسف است قرآنی که موصوف به این اوصاف است امروز به پشت سرهاتان افکندهاید نه از آن چیزی یاد میگیرید و نه گفتارش را اخذ مینمائید.
فتنه شما بودید و عمل شما فتنه فاسده بود حقوق را از اهل آن غصب کردید تا آن که بر اساس ادعای واهی خود از فتنه جلوگیری کنید و کدام محنتی بزرگتر از تغییر مجرای اسلام است و تبدیل احکام، و غصب حقوق اهلبیت و با قساوت قلب و خشونت با آنان رفتار نمودن؟
اَ رَغبة عَنه تُریدونَ؟ ؛ این استفهام توبیخی است، زیرا انسان زمانی که چیزی را پشت سر افکند معنای آن چنین است که به آن رغبتی ندارد و به آن پشت نموده است، آری گویی این بزرگوار میفرماید شما عمل به قرآن را به کناری افکندهاید، یعنی قرآن شما را خوش نیاید یعنی احکام آن مزاحم با هویها و اهداف شماست.
اَم بِغیرهِ تَحکمون؟ ؛ به قوانین دیگری غیر از قوانین قرآن حکم مینمایید زیرا که برای قرآن صلاحیت عمل در میان خودتان را قائل نیستید.
بِئسَ لِلظالمینَ بَدلاً ؛ آنچه را که به جای قرآن گرفتهاید چه بد است یعنی احکام باطلی که اتخاذ نمودهاید و آنها را به جای قرآن به کار میزنید.
ثُمَّ لَم تَلبثُوا اِلّا رَبثَ اَن تَسکنَ نَفرتها وَ یَسلسَ قِیادها ؛ در اینجا حضرت صدیقه طاهره فتنه را به شتر ماده و یا حیوان رمیدهای تشبیه میفرماید که رام کردنش بسیار دشوار است و سوار شدنش سخت. لذا میفرماید بعد از آن که بر این مقام بلند مرتبه عالیقدر والا مسلط شدید؛ (مقام خلافت) آنقدر درنگ نکردید که کارها تمام شود و اضطرابها آرام گردد و آنگاه شروع به اعمال خرابکارانه نمایید.
ثُمَّ اَخذتم تُورونَ و قَدتَها و تُهیَّجونَ جَمرتها ؛ شروع به فتنهانگیزی نمودید مانند کسی که در آتش میدمد تا بیشتر فروزان شود و یا گل آتش را میگرداند و حرکت میدهد تا شعلهور شده و آتشش کاملاً آشکار گردد و خشک و تر را بسوزاند و مقصود از این مثال امور تاسف باری بود که این افراد بر سر امیرالمومنین آوردند از سلب امکانات و هجوم به در خانه، و آنچه را که بر صدیقه طاهره و او فرزندانش وارد آوردند، مصادره املاک، بازداشتن خمس و فئی از آنان و امور فراوان دیگری که مورخان ذکر کردهاند و مسلماً تمامی رویدادها نیست.
و خلاصه کلام آن که شما اقدام به جرائم پشت سر هم و فراوانی نمودید که هر کدام از آنها از دیگری فجیعتر و زشتتر بود.
و تَستجیبونَ لِهِتافِ الشَّیطانِ الغَویّ ؛ زیرا که شیطان حزب خود را دعوت میکند تا سرانجام در زمره اصحاب جهنم درآیند و قرآن کریم ما را از سخن شیطان آگاهی میدهد که: « وَ ما کانَ لی عَلیکم مِن سُلطانٍ الّا اَن دَعوتکُم فَاستجبتُم لی» ؛ مرا بر شما تسلطی نبود فقط شما را دعوت کردم و شما نیز اجابت کردید.
آری اعمالی که مردان صاحب قدرت و حکومت در آن زمان بر علیه خانواده پیامبر صورت دادند مسلماً در پاسخ به ندای خدا و پیامبر که آنان را دعوت میکردند نبود، بلکه پاسخ به ندای شیطان گمراه بود.
وَ اِطفاءِ اَنوار الدّین الجَلیّ ؛ دین اسلام را انواری است که مردمان به وسیله آنها هدایت میشوند و آن انوار عبارتند از محاسن احکام و قوانین اسلام و روحانیتی که دین از آن بهرهمند است و آنان سعی کردند این انوار را با اعمال زشت و ناپسندشان خاموش کنند.
َو اِخمادِ سُننِ النَّبیِّ الصَّفیِّ ؛ از بین بردن راه و رسم رسول خدا و در اینجا سنن نبوی تشبیه به نور گردیده است و زیر پا نهادن سنن تشبیه به اخماد شده است.
تُسرّونَ حَسواً فِی ارتِغاءٍ ؛ این جمله اشاره به قضیه معروفی است و آن این که زمانی که شیر را میدوشند روی آن کف جمع میشود مردی میآید و چنین وانمود میکند که فقط علاقمند به نوشیدن کف است ولی آهسته و در پنهانی شیر را نیز مینوشد و این مثل برای کسی وضع شده که ادعای چیزی را میکند ولی غیر از آن را مورد نظر دارد، او شیر را مخفیانه مینوشد ولی ادعا میکند که کف را مینوشد در این صورت گفته میشود: فُلانٌ یُسرُّ حَسواً فی ارتِغاءٍ وَ الارتغاء یعنی نوشیدن کف.
و به این ترتیب و با ذکر این مَثل حضرت صدیقه طاهره هدف اصلی و حقیقی آن گروه را خبر میدهند که آنان ادعای چیزی را میکنند ولی مطلب دیگری را مدنظر دارند. آری آنان ادعا میکنند که قصد جلوگیری از فتنه را دارند ولی مراد و مقصود حقیقیشان بستن در خانه آل محمد و از بین بردن هستی و کیان اهلبیت رسول خدا است.
وَ تَمشونَ لاَهلهِ وَ وُلدهِ فِی السَّراءِ و الضَّراءِ و در نسخه دیگری آمده: فِی الخَمر و الضَّراءِ ؛ خمر: عبارتست از آنچه ترا میپوشاند مانند درخت و غیر آن و الضراء بدون تشدید راء عبارتست از درخت بهم پیچیده و زمین پست و گودال مانند و مقصود آنست که شما رسول خدا و اولاد و فرزندان او را با مکر و خدعه و به صورتی پنهان و نهان اذیت کردید و برای این مقصود و هدف غیر انسانی راههای روزی را بر آنان بستید تا فقیر و نادار شوند و در نتیجه کسی به سوی آنان نیاید.
وَ نَصبرُ مِنکم عَلی مِثل حَزّالمدی ؛ و ما بر این اذیتها و آزارها و دشواریها صبر میکنیم. آری آن اذیتها و آزارهایی که بر ما رساندید بر آنها صبر میکنیم: ولی چه صبری! مانند کسی که میبیند با چاقو اعضا بدن او را قطع میکنند ولی باید صبر نماید.
وَ وَخز السَّنانِ فِی الحِشی ؛ و مانند کسی صبر میکنیم که وی را با سنان و نیزه هدف قرار داده و در شکم وی نیزه را فرو برده باشند و معنای این جملات عجیب اینست که واقعاً موضوع و مساله، ساده و آسان نیست که بتوان از آنها چشمپوشی نمود و یا فراموششان کرد بلکه فاجعه ایست بزرگ و گناهی است نابخشودنی.
وَ اَنتُم- الانَ – تَزعَمونَ اَن لا اِرثَ لَنا ؛ و اکنون نیز برای شرعی جلوه دادن دشمنیها و موقعیت و موضع خصمانهتان نسبت به ما و پوشاندن و سرپوش نهادن بر روی اعمال ننگینتان گمان میبرید یا به دروغ ادعا میکنید که ما را از رسول خدا ارثی نیست، یعنی مهمترین امور و واضحترین مسائل را در دین اسلام انکار مینمائید، یعنی قانون ثابت وراثت را که در قرآن و سنت موجود است، را رد مینمایید .
کجا میروید و شیطان چگونه شما را از راه پر فضیلت و نمونهتان به راه دیگر برد و چگونه شما را به این اعمال واداشت در حالی که: قرآن هنوز در میان شما موجود است و شما را در پناه خویش گرفته است .
اَفَحکمَ الجاهلیَّهِ یَبغونَ و در نسخه دیگری است: تَبغونَ ؛ فاطمه زهرا سلام الله علیها سخن خویش را با این آیه محکم فرمود همانگونه که شیوهشان در طول این محاکمه چنین بود که به خاطر آشنایی فوق العادهای که با کتاب قرآن داشتند و این کتاب را بسیار میخواندید در هر مناسبتی به عنوان شاهد و مثال مطلب از قرآن کریم بهره برمیگرفتند. ایشان میفرمایند انکار وراثت در احکام اسلامی وجود ندارد و بسیار تعجب آور است که شما به احکام جاهلیت که تابع هویهای فردی و نفسانی است حکم مینمائید آری احکام که منبعث از اغراض شخصی است یعنی این که، دختران را از ارث محروم نمائید و ارث را فقط اختصاص به پسران دهید.
وَ مَن اَحسنُ مِن اللهِ حُکماً لِقومٍ یُوقنونَ ؛ آیه دیگری که صدیقه طاهره علیهاالسلام در سخن خود بیان و تلاوت فرمودند این آیه بود یعنی آیا شما حکم و قانونی غیر از احکامی که از سوی خدای تعالی صادر گردیده سراغ دارید آن هم برای کسانی که به خدای حکیم یقین دارند و معتقد به اسلام میباشند؟ آیا قانون اسلامی قوانین جاهلیت را از بین نبرد و منسوخ نساخت؟ آیا اسلام ارث را برای دختر و پسر هر دو قرار نداده؟
بَلی تَجلّی لَکُم کَالشَّمس الضّاحیهِ اَنّی اِبنتهُ ؛ آری این مسئله نزد شما مانند آفتاب در وسط روز درخشان است، آن هم روزی که قطعه ابری در آسمان نباشد. این مساله مسلم و واضح است یعنی میدانید که قطعاً و یقیناً من دخت پیامبرم و در این مسئله تردیدی نیست.
اَفلا تَعلمونَ ؛ آیا این امور و این حقایق را نمیدانید؟ و یا نمیدانید من دخت پیامبرم.
اَیّها المُسلمونَ!
حضاری که اکنون شنوندگان خطاب من هستید و ای کسانی که ابوبکر را برای خلافت نامزد کردید ای امت محمد! من دختر محمد و دخت رسول اسلامم.
أاُغلبُ عَلی اِرثیهِ (ارثی)؟ ؛ آیا در گرفتن ارث من، بر من غلبه میجوئید این ارث من و حق من است، آیا حقم را از من میستانید؟
منبع:
کتاب فاطمة الزهرا از ولادت تا شهادت، سیدمحمد کاظم قزوینی
چرا حضرت فاطمه علیهاالسلام فدک را مطالبه میفرمود؟
پنج شنبه 87/2/26 2:28 عصر| | نظر
چرا حضرت فاطمه علیهاالسلام فدک را مطالبه میفرمود؟
ممکن است گفته شود که سیده زنان عالم حضرت صدیقه طاهره از دنیا و زخارف آن دست شسته بودند و کسی که اینگونه دنیا را رها فرموده و از امور فریبنده آن دست شسته، چه باعث گردید که به این نهضت عظیم و سعی و تلاش پیگیر در طلب حقوق خود دست یازد؟
و سبب این اصرار و پیگیری در طلب فدک و اهتمام به باز پس گرفتن زمینها و درختهای نخل آن با وجود این که حضرت فاطمه زهرا به علت علو نفس و بزرگی مقام معنوی خویش هیچگاه از آن بهرهمند نمیشدند چه بود؟
و عاملی که باعث گردید سیده زنان جهان، خود را به این درد و رنج عظیم بیفکند و این مشکلات عدیده را بپذیرد تا آن که اراضی خود را مطالبه نماید چه چیز بود؟ و حال آن که میدانست که تلاشهایش به شکست منجر شده و نخواهد توانست مجدداً بر آن مکان و اراضی دست یابد و آن سرزمین را از چنگال غاصبان بیرون آورد.
اینها تصوراتی است که ممکن است پیرامون این موضوع در اذهان ایجاد گردد و اما در پاسخ باید بگوئیم که:
اولا: حکومت وقت به هنگام مصادره اموال حضرت فاطمه و آنها را (به اصطلاح عصر ما) در اختیار دولت در آوردن و به حساب دولت واریز کردن و به عنوان بودجه مملکت منظور کردن قصد و غرضش فقط تضعیف جناح اهلبیت بود و میخواستند که حضرت علی علیه السلام فقیر شده تا این که مردم گرد وی جمع نشوند و ایشان از نظر اقتصادی دارای وزن و شانی نباشد.
و این همان سیاستی بود که منافقان درباره رسول خدا اعمال کردند. آن وقت که گفتند به کسانی که نزد رسول خدایند انفاق نکرده و چیزی ندهید تا از اطرافش پراکنده شوند.
حق را باید طلب کرد و حق به خودی خود داده نمیشود. (حق گرفتنی است نه دادنی) پس انسانی که مالش را غصب کردهاند باید حق خود را طلب نموده و بستاند زیرا که حق اوست حتی اگر از آن مال بینیاز باشد و رغبتی به آن مال نداشته باشد و این مطلب هیچگونه منافاتی با زهد و ترک دنیا ندارد و هیچگاه در برابر غصب حق، سکوت نباید نمود.
ثانیاً: اراضی فدک کم بهره و کم ارزش نبود، بلکه عوائد و درآمد قابل ملاحظهای داشت. ابن ابی الحدید میگوید درختان نخل فدک مانند نخلستانهای کوفه در زمان ابن ابی الحدید بود.
شیخ بزرگوار مجلسی از کشف المحجة نقل میفرماید که عوائد و درآمد فدک بیست و چهار هزار دینار در هر سال بود و در روایتی دیگر آمده هفتاد هزار دینار و شاید که این اختلاف در این دو رقم مربوط به یک سال نبود بلکه در سالهای مختلف عواید فدک نیز مختلف میگردیده است.
به هر حال این مقدار درآمد سالانه مقدار قابل توجهی بود که چشم پوشی از آن از نظر هیات حاکمه آن روز صحیح و روا نبوده است.
ثالثاً: فاطمه زهرا علیهاالسلام به دنبال مطالبه فدک؛ مطالبه خلافت و حکومت برای امامش علی بن ابیطالب را مینمود همان خلافت و حکومتی که از آن پدر بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گوید از مدرس مدرسه غریبه بغداد علی بن الفارقی سوال کردم که آیا فاطمه راستگو بود پاسخ داد: آری. گفتم پس چرا ابوبکر در حالی که وی را راستگو میشمرد فدک را به وی برنگرداند؟
وی خندید و آنگاه سخن لطیف و زیبایی گفت (با این که مردی با شخصیت و وزین و محترم بود و کمتر شوخی مینمود) گفت اگر امروز به وی فدک را میداد و به مجرد شنیدن این موضوع که فدک از آن من است فدک را به وی باز میگرداند فردا به سراغش رفته و ادعا میکرد که خلافت از آن همسر اوست و ابوبکر وی را از حق رسمیاش باز داشته است و مسلم بود که ابوبکر در برابر وی هیچ عذری نمیتوانست بیاورد و باید که در هر مسالهای با وی همراهی میکرد زیرا برای ابوبکر ثابت بود که حضرت زهرا علیهاالسلام در آنچه ادعا کند راستگوست بدون آن که هیچگونه نیازی به اقامه و ارائه دلیل و شاهد باشد.
رابعاً: حق را باید طلب کرد و حق به خودی خود داده نمیشود. (حق گرفتنی است نه دادنی) پس انسانی که مالش را غصب کردهاند باید حق خود را طلب نموده و بستاند زیرا که حق اوست حتی اگر از آن مال بینیاز باشد و رغبتی به آن مال نداشته باشد و این مطلب هیچگونه منافاتی با زهد و ترک دنیا ندارد و هیچگاه در برابر غصب حق، سکوت نباید نمود.
خامساً: انسان حتی اگر در دنیا نیز زاهد بوده و تلاش و کوشش وی برای آخرت باشد در عین حال برای آن که امور زندگانی خود را اصلاح بخشد و آبروی خویش را حفظ کند و صله رحم کند و در راه خدا مالی صرف کند احتیاج به اموال خواهد داشت آیا از نظر تاریخ مسلم نیست که رسول خدا در حالی که زاهدترین مردم بود چگونه از اموال خدیجه در راه تقویت اسلام بهرهمند گردید؟!
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گوید از مدرس مدرسه غریبه بغداد علی بن الفارقی سوال کردم که آیا فاطمه راستگو بود پاسخ داد: آری. گفتم پس چرا ابوبکر در حالی که وی را راستگو میشمرد فدک را به وی برنگرداند؟
وی خندید و آنگاه سخن لطیف و زیبایی گفت (با این که مردی با شخصیت و وزین و محترم بود و کمتر شوخی مینمود) گفت اگر امروز به وی فدک را میداد و به مجرد شنیدن این موضوع که فدک از آن من است فدک را به وی باز میگرداند فردا به سراغش رفته و ادعا میکرد که خلافت از آن همسر اوست و ابوبکر وی را از حق رسمیاش باز داشته است و مسلم بود که ابوبکر در برابر وی هیچ عذری نمیتوانست بیاورد.
سادساً: حکمت ایجاب میکند که انسان حق غصب شده خویش را طلب نماید زیرا سرانجام کار از دو صورت بیرون نخواهد بود:
- یا این که در این تلاش و طلب پیروزی یافته و آنچه میخواهد به دست میآورد فنعم المطلوب و المراد که از این رهگذر به هدف خود از مبارزه و تلاش دست مییابد.
- یا این که در مبارزه توفیق نیافته و به مال خویشتن راه نمییابد و دسترسی پیدا نمیکند که در این هنگام ظلم را آشکار نموده و مظلومیت خویش را به مردم اعلان کرده و ثابت نموده که اموال وی به غصب از دستش بیرون کشیده شدهاند.
و در این صورت اخیر به خصوص اگر غاصب کسی باشد که ادعای صلاح و فلاح داشته باشد و تظاهر به دیانت و تقوا نماید، مظلوم وی را به گروهی فراوان از مردم شناسانده که در ادعای خویش مبنی بر دیانت و تقوا راستگو و صادق نیست.
سابعاً: افراد مکتبی و معتقد، از انواع وسیلههای مناسب برای جلب قلوب به سوی خود، استفاده مینمایند و از این انواع وسائل میتوان جلب قلوب را به وسیله مال یا اخلاق یا وعده و نظائر آنها نام برد، ولیکن بهترین وسیله و افضل آنان برای این منظور به خصوص در همه طبقات عبارتست از اظهار تظلم و مظلومیت. زیرا که قلبها متوجه مظلوم خواهد شد هر که باشد و از ظالم اشمئزاز و بیزاری خواهند جست حال ظالم هر که باشد.
ولی بهترین وسیله برای جلب قلوب عامه تظلم و اظهار مظلومیت است که وسیلهایست موفقیت آور و گوارا برای محقق ساختن اهداف افراد مکتبی یعنی کسانی که میخواهند در نفوس و ارواح مردمان از طریق جلب آنان به سوی خود، در آنان آگاهی ایجاد نمایند.
و در اینجا میتوان از اسباب و عوامل دیگری نام برد که البته ما مجال ذکر آنها را نداریم.
و به همین علل حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها برخاسته و به سوی مسجد پدرش رسول خدا روی آوردند تا این که حق خویش را مطالبه نمایند.
البته ایشان به منزل ابوبکر نرفتند تا در منزل وی با او گفتگو و مناظرهای در این مورد داشته باشند بلکه مکان مناسبتری را انتخاب فرمودند که عبارت بود از مرکز اسلامی در آن روز و محل اجتماع مسلمانان در آن زمان یعنی مسجد رسول الله صلی اله علیه و آله.
و به علاوه زمانی بس مناسب را برای رفتن به مسجد انتخاب فرمودند و آن زمانی بود که مسجد مملو از طبقات مختلف از مهاجرین و انصار بود و نیز بانوی بزرگوار اسلام به تنهایی روانه مسجد نگردیدند بلکه از منزل به سوی مسجد حرکت فرمودند در حالی که گروهی از زنان گرداگرد ایشان را فرا گرفته بودند.
حضرت فاطمه زهرا خطبهای بالبداهه، منظم، مرتب، دور از هرگونه نقص و نارسائی کلامی، و منزه از مغالطه و کجروی ایراد فرمودند و بدون آن که به زشتگویی و بدگویی و زیادهگویی متوسل شوند، و از آنچه که با شخصیت عظیم و برجسته و مقام بلندپایهشان منافات داشت اجتناب ورزیدند.
و قبل از آن که ایشان به مسجد بروند محلی که قرار بود پاره تن رسول خدا در آنجا بنشیند مشخص گردیده و پردهای برای آن که حضرت پشت آن پرده بنشینند در آنجا آویخته بودند زیرا که ایشان مایه افتخار پردهنشینان و سرور زنانی هستند که در پوشاندن خود از نامحرمان مراقبت فراوان داشتند.
آنچه گذشت مسائلی بود فوق العاده مهم و ابوبکر نیز خود را آماده ساخته بود تا به احتجاج حضرت صدیقه گوش فرا دهد یعنی دختر کسی که میفرمود من فصیحترین مرد عرب هستم، یعنی بانویی که دانشمندترین بانوان جهان بود.
حضرت فاطمه زهرا خطبهای بالبداهه، منظم، مرتب، دور از هرگونه نقص و نارسائی کلامی، و منزه از مغالطه و کجروی ایراد فرمودند و بدون آن که به زشتگویی و بدگویی و زیادهگویی متوسل شوند، و از آنچه که با شخصیت عظیم و برجسته و مقام بلند پایهشان منافات داشت اجتناب ورزیدند.
این خطبه و سخنرانی درخشان به عنوان معجزهای باقی و جاودان بر بزرگواری و شخصیت صدیقه طاهره فاطمه زهرا و برهانی نیرومند و روشن بر فرهنگ دینی و تربیت مذهبی ایشان، که حضرتش به فراوانی از آن بهرهمند بودند؛ به حساب میآید.
و اما از لحاظ فصاحت و بلاغت، شیرینی بیان، روانی منطق، قدرت استدلال، متانت و استحکام دلیل، منظم بودن کلام، ایراد انواع استعارات با کنایات سطح بالا، ثابت نمودن مقصد و تنوع و فراوان بودن موضوعات سخن؛ در حدی است که به راستی قلم به تنهایی نمیتواند وصف آن را جامع و کامل بیان کند و لذا ناچار است که از فکر و اندیشه خواننده یاری طلبیده و استعانت جوید.
حضرت صدیقه طاهره به سلاح براهین روشن و دلایل قوی و قاطع، مسلح بودند و مسلمانان حاضر در مسجد منتظر شنیدن سخن و کلام ایشان بوده و با اشتیاق فراوان انتظار مباحثهای را میکشیدند که تا آن روز نظیر و مانندش در تاریخ سابقه نداشت.
فاطمه زهرا سلام الله علیها در مکانی که برای ایشان در پشت پرده معین کرده بودند نشستند و شاید که این اولین باری بود که حضرت صدیقه پس از رحلت پدر بزرگوارشان رسول اعظم اسلام به مسجد میرفتند. پس تعجبی ندارد که مردم به شدت در اندوه فرو رفتند. در این هنگام ایشان نالهای شدید از دل برآوردند.
من که از بیان تحلیل آن ناله و گریه و میزان تاثیرش در مردم، عاجز و ناتوانم تنها یک ناله - بدون هیچ سخنی - عواطف مردم را به هیجان آورده و آنان را به گریه انداخت.
من نمیدانم این ناله کدام معانی و مفاهیم را در خود جای داده بود و چرا مردم را به گریه کردن تحریک نمود.
و آیا فقط یک ناله - آری فقط یک ناله میتواند چشمها را بگریاند و اشکها را جاری نماید و قلبها را آتش زند.
آری اینها معماهایی است که من حل آنها را نمیدانم و شاید که دیگری غیر از من بتواند این معماها را حل نماید.
منبع:
کتاب فاطمة الزهرا از ولادت تا شهادت، سید محمد کاظم قزوینی
آزار فاطمه، آزار خدا و پیامبر است
پنج شنبه 87/2/26 2:28 عصر| | نظر
آزار فاطمه، آزار خدا و پیامبر است
این که آزار فاطمه علیهاالسلام اذیت و آزار خدا و پیامبر صلى اللَّه علیه و آله است، موضوعى است که دهها حدیث معتبر در این باره در کتب شیعه و سنى آمده، که اینک بدون نیاز به تحلیل، به چند حدیث از آنها تبرک مىجوییم:
1- قال رسول الله صلى الله علیه و آله:
فاطمه بضعة منى، فمن اغضبها اغضبنى (1)؛ فاطمه پارهى تن من است، هر کس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.
2- عن النبى صلى اللَّه علیه و آله:
فاطمه بضعة منى، و هى نور عینى، ثمره فوادى، و روحى التى بین جنبى، من آذاها فقد آذانى، و من آذانى فقد آذى اللَّه، و من اغضبها فقد اغضبنى، یوذینى ما آذاها (2) ؛ فاطمه پارهى تن من، نور چشمم، میوهى دلم و روح و روانم است. هر کس او را اذیت کند، مرا اذیت نموده و اذیت من اذیت خداست و کسى که وى را به خشم آورد، مرا به خشم آورده، و اذیت مىکند مرا، آنچه فاطمه را اذیت کند.3- قال النبى:
فاطمه بضعه منى، من آذاها فقد آذانى، و من آذانى فقد آذى اللَّه عز و جل و هذا یدل على عصمتها (3)؛ فاطمه پارهى تن من است، هر کس او را اذیت کند مرا اذیت نموده و کسى که مرا اذیت کند، خدا را اذیت کرده. (سپس ابن ابىالحدید مىگوید: این حدیث، عصمت فاطمه را در بر دارد.)
4- عن رسول الله صلى الله علیه و آله:
ان اللَّه عزوجل لیغضب لغضب فاطمه، و یرضى لرضاها (4)؛ خداوند با خشم و غضب فاطمه به خشم آید و با رضاى او راضى مىگردد.
5- قال رسول الله صلى الله علیه و آله:
فاطمه بضعة منى، یوذینى ما اذاها (5) ؛ فاطمه پارهى تن من است، اذیت مىکند مرا، آنچه او را بیازارد.
6- قال رسول الله صلى الله علیه و آله:
فاطمه بنت محمد، و هى بضعة منى، فمن آذاها فقد آذانى، و من آذانى فقد آذى اللَّه (6) ؛ فاطمه دختر محمد است، او پارهى تن من است، هر کس وى را آزار دهد، مرا آزار نموده و کسى که مرا اذیت کند، خدا را اذیت نموده است. این احادیث ششگانه، که به عنوان نمونه، از کتابهاى معتبر اهل تسنن نقل گردید، مىرساند که خشم فاطمه علیهاالسلام باعث خشم خدا و پیامبر مىگردد و اساساً رضایت و غضب الهى به رضا و غضب فاطمه علیهاالسلام بستگى دارد. و چنانچه ملاحظه فرمودید از این احادیث به عصمت فاطمه علیهاالسلام اشاره نموده و حرکت او را تابع اراده و خواست خدا مىداند.
پینوشتها:
1ـ کنزالعمال، ج 12، ص 108 ش 34222/ جامع الصغیر سیوطى، ج 2، ص 208 ش 58333/ صحیح بخارى، ج 5، ص 96 ش 278.
2ـ مسند احمد حنبل، ج 4، ص 329.
3ـ ابن ابىالحدید، ج 16، ص 273.
4ـ فرائد سمطین، ج 2، ص 46، ش 378.
5ـ صحیح مسلم، ج 16، ص 3 به شرح نووى.
6ـ محجةالبیضاء، ج 4، ص 210.
آرشیوها
-
ارشیو مداحی
امام حسن مجتبی ع
ارشیو مطالب
موبایل
امام حسن عسکری ع
پیامبر اکرم
نرم افزار
امام زمان عج
فاطمه الزهرا
کتاب الکترونیک
حضرت زینب سلام الله علیه
حاج محمود کریمی
عبد الرضا هلالی
سید جواد ذاکر
حمید علیمی
جواد مقدم
سید مهدی میرداماد
مهدی مختاری
عباس طهماسپور
حاج محمد رضا طاهری
نزار قطری
کلیپ موبایل
حسین سیب سرخی
حاج مهدی اکبری
ملاباسم کربلایی
سید مجید بنی فاطمه
حاج حسن خلج
دانلود اثاری از مرحوم اغاسی
مجموعه صوتی ناله های فراق
گلچین سینه زنی و روضه از حاج منصور ارضی و بختیاری
دانلود مداحی مجتبی رمضانی
دانلود مداحی سلیم موذن زاده
دانلود مداحی حاج مهدی سلحشور
دانلود مداحی اسلام میرزائی
دانلود مداحی محمد رضا بزری
دانلود مداحی روح الله بهمنی
دانلود مداحی به مناسبت شهادت حضرت علی
دانلود مولودی ویژه میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام
دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان
دانلود مداحی به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
دانلود مداحی به مناسبت اربعین حسینی
دانلود مداحی به مناسبت شهادت امام رضا
امام محمد باقر علیه السلام
بهمن 1387
خرداد 1388
اسفند 1387
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
دی 88
بهمن 88
فروردین 89
مرداد 89
غیرآرشیویها
-
گلچین مولودی امام رضا
دلنوشته های یک مستبصر
مراسم شب دوم دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود
مراسم شب اول دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود
خدا و دیگر هیچ " توکل "یکی دیگر از پایه های استوار زندگی پیامبر
ویژه نامه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام با بیش از ??? عنوان م
خبردادن از شهادت خویش
آگاهی از غیب
میوه دادن درخت خشکیده
سفره دار مدینه
[عناوین آرشیوشده]
پیوندها
-
هیئت محبان امام حسن مجتبی «علیه السلام»«عظیم جان آبادی»
سید «ترنه»
سید محمد جواد ذاکر طبا طبائی«ابوالفضل»
یک لحظه با یک طلبه«بنیسی»
خط سبز«وصال»
حس غریب«حس غریب»
روزنه «علیرضا خیاطی»
لیله القدر«عمار»
حضور سبز«منتظران»
یا فاطمه الزهرا «کنیزان حضرت زهرا»
سمیرای تنها«سمیرا»
یا ابا صالح المهدی ادرکنی«امید»
سید 74«سید»
نیلوفر عشق «مینا»
سردارپاسدارشهید مرتضی بصیری/مهندسی پرواز«ستایش»
فراموش شده ها «محمد حسین مقامی»
محرم «سید اولاد پیغمبر»
بایرن مونیخ «حمید دوست عزیزم»
مسجد عظیمی شیراز«محمد»
نشریه در انتظار ظهور«مبلغان مهدی »
صفحات انتظار در فراق گل نرگس«عبد عاصی»
حسینیه«حسن»
به نام وجود باوجودی که وجودبی وجودم زوجود با وجودش شده موجود
عصر ظهور
عاشقان وصال
انتظار سبز ( خواهر خوبم سعیده )
نیلوفر عشق «مینا»
یک قدم تا پشت خاکریز
شیعه مذهب برتر Shia a Better religion
دم مسیحائی
مبادا روی لاله ها پا گذاریم
عطر نرگس
شکوفه نرگس
کریمه اهل بیت حضرت معصومه
تا صبح انتظار
نوشته های یک مهندس شیعه(صنایع)
موسسه آسیب های اجتماعی ستایشگران
عدل الهی Divine Justice
لبـــــگزه
کانون فرهنگی و هنری صالحین
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
نورالهدی
حاج رضوان
... حبل المتین ...
سئوالهای منتظر جواب
قافله شهداء
سجاده ای پر از یاس
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.
عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
ایحسب الانسان ان یترک سدی
غریب روزگار یوسف زهرا
عشق و......
کجایید ای شهیدان خدایی
هامون و تفتان
Lovely
آقاشیر
وبلاگ گروهی موج
مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
زمزمه های عطار
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
کـــــلام نـــو
انتظار
ابن یاسین
mansour13
سیر بی سلوک ( مجاهدیان )
خلوت تنهایی
نهج البلاغه
در سایه سار وحدت
فرشتگان رنجور
روح .راه .ارامش
رنگارنگه
هر چی بخوای می تونی اینجا پیدا کنی ...
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
اس ام اس عاشقانه
ماهیان آکواریمی
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
حریم یاس
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
یا مهدی(عج) ادرکنی
صبح سپید
حاج مهدی مختاری
موسسه آسیب های اجتماعی ستایشگران
انتخاب
یه سایت با حال
● بندیر ●
شهیدالسید عباس الموسوی
تبلیغ ِآگهی
PARANDEYE 3 PA
شفاعت
مذهب عشق
عاشق آسمونی
.: شهر عشق :.
دهاتی
شایگان♥®♥
سربازی در مسیر
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
پیوندهای روزانه
-
مجموعه از ادعیه و زیارات ویژه موبایل [2392]
دعا روزهای ماه مبارک رمضان [823]
ترتیل قرآن به تفکیک سی جز استاد شاطری [973]
ترتیل کل قرآن با صدای استاد سعیدیان [720]
ترتیل قرآن با صدای استاد پرهیزگار [1179]
مجموعه قرائت های مجلسی ویژه ماه رمضان [695]
تقویم اسلامی سال 1387 (نفحات) با امکانات ویژه [1387]
نرم افزار احکام همراه(رساله کامل 9 تن از مراجع) جاوا [1758]
نرم افزار رمضانیه [959]
برنامه اوقات شرعی نسخه 3.5 [1103]
آشنایی با فرقه ضالیه بهائیت [921]
ویژه نامه شهادت حضرت زهرا -دانلود مداحی فیلم کلیپ عکس [4023]
نرم افزار مناسک حج برا موبایل [847]
نرم افزار قران برا نوکیا [1327]
نرم افزار مفتاتیح الجنان برای موبایل [2195]
[آرشیو(27)]