دانلود تصاویر ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه فاطمیه
پنج شنبه 87/2/26 2:3 عصر| | نظر
دانلود تصاویر ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه فاطمیه
دانلود ادامه مطلب
یاحق امام حسن مجتبی علیه السلام پشت وپناه تون
(ادامه مطلب...
دانلود اسکرین سرور ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه فاطمیه
پنج شنبه 87/2/26 1:59 عصر| | نظر
دانلود اسکرین سرور ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه فاطمیه
دانلود ادامه مطلب
یاحق امام حسن مجتبی علیه السلام پشت وپناه تون
(ادامه مطلب...
دانلود کلیپ ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه فاطمیه
پنج شنبه 87/2/26 1:53 عصر| | نظر
دانلود کلیپ ویژه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه فاطمیه
دانلود ادامه مطلب
یاحق امام حسن مجتبی علیه السلام پشت وپناه تون
(ادامه مطلب...
قصیده در مدح فاطمه زهرا
پنج شنبه 87/2/26 1:51 عصر| | نظر
قصیده در مدح فاطمه زهرا
چنین گفت آدم علیه السلام
که شد باغ رضوان مقیمش مقام
که با روى صافى و با راى صاف
ز هر جانبى مىنمودم طواف
یکى خانه در چشمم آمد ز دور
برونش منور ز خوبى و نور
ز تابش گرفته رخ مه نقاب
ز نورش منور رخ آفتاب
کسى خواستم تا بپرسم بسى
بسى بنگریدم ندیدم کسى
سوى آسمان کردم آنگه نگاه
که اى آفریننده مهر و ماه
ضمیر صفى از تو دارد صفا
صفا بخشم از صفوت مصطفى!
دلم صافى از صفوت ماه کن
ز اسرار این خانه آگاه کن
ز بالا صدائى رسیدم بگوش
که یا اى صفى آنچه بتوان بگوش!
دعایى ز دانش بیاموزمت
چراغى ز صفوت برافروزمت
بگو اى صفى با صفاى تمام
به حق محمد علیه السلام
به حق على صاحب ذوالفقار
سپهدار دین شاه دُلدل سوار
به حق حسین و به حق حسن
که هستند شایسته ذوالمنن
به خاتون صحراى روز قیام
سلام علیهم ،علیهم سلام
کز اسرار این نکته دلگشاى
صفى ر از صفوت صفایى نماى
صفى چون بکرد این دعا از صفا
درودى فرستاد بر مصطفى
در خانه هم در زمان باز شد
صفى از صفایش سر انداز شد
یکى تخت در چشمش آمد ز دور
سرا پاى آن تخت روشن ز نور
نشسته بر آن تخت مر دخترى
چو خورشید تابان بلند اخترى
یکى تاج بر سر منور ز نور
ز انوار او حوریان را سرور
یکى طوق دیگر به گردن درش
بخوبى چنان چون بود در خورش
دو گوهر به گوش اندر آویخته
ز هر گوهرى نورى انگیخته
صفى گفت یا رب نمىدانمش
عنایت به خطى که بر خوانمش
خطاب آمد او را که از وى سؤال
بکن تا بدانى تو بر حسب و حال
بدو گفت من دخت پیغمبرم
به این فر فرخندگى در خورم
همان تاج بر فرق من باب من
دو دانه جواهر حسین و حسن
همان طوق در گردن من على است
ولى خدا و خدایش ولى است
چنین گفت آدم که اى کردگار
درین بارگه بنده راهست بار
مرا هیچ از اینها نصیبى دهند
ازین خستگی ها طبیبى دهند
خطابى بگوش آمدش کاى صفى
دلت در وفاهاى عالم وفى
که اینها به پاکى چو ظاهر شوند
به عالم به پشت تو ظاهر شوند
صفى گفت با حرمت این احترام
مرا تا قیام قیامت تمام
کتاب: زندگانى فاطمه زهرا(س)ص 228 تا239
نویسنده: سید جعفر شهیدى
پرستوی علی پر کشید
پنج شنبه 87/2/26 1:48 عصر| | نظر
پرستوی علی پر کشید
شهادت
زهرا علیها السلام در آخرین ساعت زندگی در حالی که حالش بهتر می نمود آب خواست و شستشو کرد و لباسهای نوی خویش را پوشید، و فرمود بستر او را رو به قبله بگسترند.(1)
و نیز از «اسماء» خواست عطر او را بیاورد و خود را معطر فرمود و لباس نماز خود را پوشید و در بستر خویش خوابید و به «اسماء» فرمود:
«جبرئیل به هنگام رحلت پیامبر(ص) کافوری از بهشت برای او آورد که آن گرامی آن را به سه قسمت تقسیم فرمود، یک قسمت برای خودش و یک قسمت برای علی(ع) و یک قسمت برای من.» و از اسماء خواست آن را بیاورد و بالای سر او بگذارد، آنگاه ملافه بر سر کشید و فرمود:
«اندکی منتظر بمان و بعد مرا صدا کن، اگر پاسخ ندادم بدان که درگذشته ام».
«اسماء» اندکی صبر کرد، آنگاه زهرا(ع) را صدا کرد و جواب نشنید، فریاد زد: ای دختر محمد مصطفی! ای دختر گرامی ترین انسانها...
و چون جوابی نشنید ملافه را کنار زد و دید آن بانوی بزرگ به لقاء الله پیوسته است. خود را به روی بدن مطهر او افکند و گریان او را می بوسید و می گفت: وقتی پدرت رسول خدا را ملاقات کردی سلام اسماء را به او برسان.
حسن و حسین علیهما السلام (که در آن هنگام کودکانی در سن هفت و هشت سالگی بودند) نیز وارد شدند و دریافتند که آن گرامی از دنیا رفته است؛ حسن(ع) خود را روی مادر افکند و او را می بوسید و می گفت: «مادر، پیش از آنکه روح از بدنم جدا شود با من حرف بزن».
حسین(ع) پای مادر را می بوسید و می گفت: «مادر، من فرزندت حسین هستم، پیش از آن که دلم پاره شود و بمیرم با من سخن بگو».
آنگاه آن دو گریان به مسجد رفتند و درگذشت مادرشان را به امیرمؤمنان علی علیه السلام خبر دادند، آن حضرت از شنیدن این خبر ناگوار بیهوش شد، حاضران آب بر صورتش زدند و او را به هوش آوردند، و او گریان و اندوهمند می نالید: «ای دختر محمد(ص)، خود را به وجود تو تسلیت می دادم، اینک بعد از تو از که تسلیت بجویم».
آنگاه حسن و حسین(ع) را برداشته و به خانه آمد، و اسماء همچنان کنار پیکر نازنین زهرا نشسته بود و می گریست. (2)
خبر درگذشت بانوی بانوان منتشر شد، و صدای شیون از خانه های مدینه برخاست، بانوان بنی هاشم در خانه ی زهرا(ع) جمع شدند و چنان زاری می کردند که شهر منقلب شد؛ آنان می گریستند و ناله می کردند و می گفتند: ای سیّده ی بانوان، ای دختر رسول خدا…
مردم هم جمع شدند و می گریستند و منتظر بودند جنازه را برای دفن بیرون بیاورند و در نماز شرکت کنند، اما ابوذر از خانه بیرون آمد و به مردم گفت: بروید، تشییع دختر پیامبر امشب به تأخیر افتاد، و مردم پراکنده شدند.
چون پاسی از شب گذشت و مردم به خواب رفتند علی علیه السلام همراه حسن و حسین(ع) و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار و برخی از بنی هاشم و خواص به دفن پیکر نازنین زهرا(ع) پرداخت، و شبانه او را دفن کرد و محل قبر را کاملاً مسطح نمود تا شناخته نشود، و تعدادی قبر دیگر نیز ترتیب داد و بر آنها آب پاشید تا مدفن واقعی زهرا علیها السلام معلوم نگردد. (3)
تاریخ وفات و محل دفن
وفات زهرا علیها السلام بنا بر مشهور هفتاد و پنج روز پس از وفات پیامبر(ص)، و در 13 جمادل الاولی سال یازدهم هجری است و در برخی روایات نود و پنج روز پس از پیامبر و در سوّم جمادی الثانی نیز ذکر شده، و در مورد محل دفن او برخی گفته اند در بقیع دفن شد، و برخی می گویند در خانه ی خود مدفون گردید، و تاکنون محل واقعی قبر آن گرامی معلوم نشده است، و همان طور که گفتیم امیرمؤمنان طبق وصیت زهرا(ع) او را مخفیانه دفن کرد و قبرهای دیگری نیز ترتیب داد تا قبر او شناخته نشود، و اصولاً وصیت زهرا(ع) برای اختفای مدفن و دفن شبانه ی او سند روشنی علیه غاصبان است، و این عمل بانوی بانوان بُعد دیگری از مبارزات او بود که موجب می شد توطئه گران نتوانند بر جنایاتی که پس از رحلت پیامبر(ص) مرتکب شدند پرده کشند؛ زیرا بدیهی است که اگر آنان افراد پرهیزکار و حق جوئی می بودند و خلیفه ی راستین پیامبر محسوب می شدند معنا نداشت که زهرا(ع) بر آنان خشمگین باشد و آنان را از شرکت در تشییع و نماز و دفن خود محروم سازد، و اختفاء مدفن سیده بانوان پرچم پایدار و غیر قابل استتار اعتراض و خشم او و سایر اهل بیت علیهم السلام نسبت به غاصبان است که برای اندیشمندان سراسر قرون، حقایق جریانات پس از پیامبر(ص) را برملا می سازد.
بی جهت نیست که در تاریخ می خوانیم: فردای آن شب که زهرا(ع) مخفیانه دفن شد ابوبکر و عمر که از این کار علی علیه السلام خشمگین بودند به او مراجعه کردند و اعتراض نمودند، و امیرمؤمنان فرمود:
«... به خدا سوگند، زهرا(ع) به من وصیت کرد نگذارم شما در تشییع و نماز بر او شرکت کنید، و من کسی نیستم که بر خلاف فرمان و وصیت او عمل کنم».
عمر گفت: «این حرفهای بیهوده را رها کن، من قبرها را خواهم شکافت تا او را بیابم و بر او نماز بخوانم.»
علی علیه السلام فرمود: « به خدا سوگند اگر اقدام به این کار نمایی پیش از آن که به منظور خود نائل شوی سر از تنت بر می دارم، و من در این مورد با تو جز به شمشیر معامله نخواهم کرد»(4).
و «ابن عباس» می گوید عمر گفت: «... شما بنی هاشم هرگز حسد قدیم خود به ما را رها نمی کنید و کینه های درونی شما باقی است، به خدا سوگند تصمیم گرفته ام نبش قبر کنم و بر او نماز بخوانم».
و علی علیه السلام پاسخ داد: «به خدا سوگند ای پسر صهّاک، اگر دست به چنین کاری بزنی دستت را کوتاه خواهم کرد، بدان که اگر شمشیرم را برهنه کنم تا خونت را نریزم آن را به غلاف برنمی گردانم».
عمر شکسته شد و ساکت ماند، زیرا می دانست که علی علیه السلام وقتی قسم یاد کند طبق قسم خود عمل خواهد کرد. (5)
اندوه وداع بر خاک زهرا علیها السلام
امام حسین علیه السلام می فرماید:
هنگامی که زهرا(ع) بیمار شد به علی علیه السلام سفارش کرد ، امور او را پنهان دارد… و علی علیه السلام، خود از او پرستاری می فرمود، و اسماء بنت عمیس رحمة الله علیها پنهانی به او کمک می کرد، و به هنگام وفات به امیرمؤمنان وصیت کرد که خودش کفن و دفن او را انجام دهد و شب هنگام او را دفن کند و قبرش را پنهان سازد، و امیرمؤمنان کفن و دفن او را انجام داد و محل قبر را محو کرد و پنهان داشت.
هنگامی که کار دفن را به پایان برد و خاک از دست افشاند، اندوهی جانکاه بر آن گرامی مستولی شد و اشک بر چهره اش دوید و گریان رو به جانب قبر پیامبر(ص) کرد و گفت:
«سلام بر تو ای رسول خدا، از من و دخترت که اینک در جوار تو فرود آمده و شتابان به تو ملحق شده است. ای رسول خدا شکیبائی من در مصیبت دختر برگزیده ی تو کم شد، و طاقت و توانائی من در فقدان او از دست رفت، جز آنکه مرا پس از مصیبت عظیم و مفارقت و فقدان تو در هر مصیبت دیگری جای تسلیت هست (مصیبت تو به قدری بزرگ است که هر مصیبت دیگری را تحت الشعاع قرار می دهد) چرا که تو را به دست خود در آرامگاهت مدفون ساختم و در آغوش من جان دادی؛ اِنّا لِلِّه و اِنّا اِلَیهِِ راجِعُونَ.
اینک امانت تو بازگشت، از این پس اندوه من جاودانی است و شبم به بیداری خواهد گذشت تا آنگاه که خداوند مرا به سرایی که تو در آن اقامت داری ببرد. و به زودی دخترت به تو خبر می دهد که چگونه امتت برای ستم بر او همگروه شدند، پس همه چیز را از او بپرس و حال ما را از او جویا شو؛ و این چنین کردند در حالی که از رحلت تو چیزی نگذشته و یاد تو از میان نرفته است.
و سلام بر هر دوی شما، سلام ِ وداع کننده ای که نه از شما خشمگین است و نه رنجیده خاطر، اگر بروم از روی ملالت و بی علاقگی نیست، و اگر بمانم به جهت بدگمانی به آنچه خداوند به شکیبایان وعده داده است نمی باشد».(6)
اینک ما نیز در صحنه ی وداع و در پایان سخن، همنوا با اندوه امیرمؤمنان بر زهرای اطهر(ع) سلام کنیم:
سلام بر تو بانوی بانوان…
سلام بر تو!
پی نوشتها:
1- بحار ج 43 ص 172 و 187 – کشف الغمه ج 2 ص 64 و 65 – امالی شیخ طوسی ج 2 ص 15 – مناقب شهر آشوب ج 3 ص 138.
2- بحار ج 43 ص 185، 186، 187، 214- کشف الغمه ج 2 ص 62، 63، 64- منتهی الآمال ص 165، 166 – بیت الاحزان ص 151، 152- مناقب شهر آشوب ج 2 ص 64 – کامل بهائی جزء اول ص 293.
3- بحار ج 43 ص 183، 192، 193- مناقب شهر آشوب ج 3 ص 137 و 138- منتهی الآمال ص 168- بیت الاحزان ص 152، 153ف 154.
4- بحار ج 43 ص 205- 206 – بیت الاحزان ص 158 – علل الشرایع ج 1 ص 179،180.
5- بحار ج 43 ص 199، 200 – کتاب سقیفه سلیم بن قیس هلالی ص 255، 256 – و شبیه به همین مضمون در بحار ج 43 ص 171، 172 و در کامل بهائی جزء اول ص 314.
6- نهج البلاغه ی فیض ص 651-652، کشف الغمه ج 2 ص 68-69-70، مجالس مفید ص 164-165، امالی شیخ طوسی ج 1 107-108، اصول کافی ج 1 ص 459-458، بحار ج 43 ص 211-212، بیت الاحزان ص 155-156، منتهی الآمال ص 167-169.
وصیت نامه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
پنج شنبه 87/2/26 1:47 عصر| | نظر
وصیت نامه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
بسم الله الرحمن الرحیم
هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله اوصت و هى تشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و ان الجنة حق والنار حق و ان الساعة آتیة لاریب فیها و ان الله یبعث من فى القبور. یا على انا فاطمة بنت محمد (ص ) زوجنى الله منک لاکون لک فى الدنیا والاخره انت اولى بى من غیرى حنوطى و غسلنى و کفنى باللیل وصل ولدى السلام الى یوم القیامه .
بنام خداوند بخشنده مهربان
این وصیت نامه دختر رسول خداست در حالى وصیت مى کند که شهادت می دهد خدایى جز خداى یگانه نیست و محمد (ص) بنده و رسول اوست و بهشت حق است و آتش جهنم حق است و روز قیامت که هیچ شکى در آن نیست فرا خواهد رسید و ذات الهى جمیع مردگان را از قبور برانگیزاند و زنده گرداند و همه را وارد محشر فرماید.
اى على من فاطمه دختر حضرت محمد هستم خدا مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنیا و آخرت براى تو باشم و تو از دیگران بر من سزاوارترى .على جان حنوط و غسل و کفن کردن مرا در شب به انجام رسان و شب بر من نماز بگذار و شب مرا دفن کن و هیچ کس را اطلاع نده. اینک با شما وداع می کنم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود می فرستم.
این بود کیفیت رحلت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دخت گرامى حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفى علیهما آلاف التحیة والثناء که پدر بزرگوارش هنگام رخت بربستن از دنیا به او بشارت داده و فاطمه علیهاالسلام بعد از رحلت پدر با اشتیاق فراوان به انتظار مرگ خود بود و پیوسته زبان حالش به نغمه الهى«عجل وفاتى سریعا» مترنم بود.
درود بی پایان ما بر او و فرزندان پاکش باد.
کفن، دفن و قبر
پنج شنبه 87/2/26 1:46 عصر| | نظر
کفن، دفن و قبر
«الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون» (1) .
(البقره:56)
دانشمندان و تذکره نویسان شیعه متفقند که نعش دختر پیغمبر را شبانه به خاک سپردند.
ابن سعد نیز در روایتهاى خود که از طریق ابن شهاب، عروه، عایشه، زهرى و دیگران گویند فاطمه (ع) را شبانه دفن کردند و على (ع) او را به خاک سپرد (2) .
بلاذرى نیز در دو روایت خود همین را نوشته است (3) بخارى نیز چنین نویسد:
«شوى او شبانه او را به خاک سپرد و رخصت نداد تا ابوبکر بر جنازه او حاضر شود» (4) .
کلینى که از بزرگان علما و محدثان شیعى است و در آغاز قرن چهارم هجرى در گذشته و کتاب خود را در نیمه دوم قرن سوم نوشته و نوشته او از دیرینهترین سندهاى شیعه به شمار مىرود، چنین نوشته است:
چون فاطمه (ع) درگذشت امیرالمؤمنین او را پنهان به خاک سپرد و آثار قبر او را از میان برد. سپس رو به مزار پیغمبر کرد و گفت:
-اى پیغمبر خدا از من و از دخترت که بدیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، بر تو درود باد!
خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به تو بپیوندد. پس از او شکیبائى من به پایان رسیده و خویشتندارى من از دست رفته. اما آنچنان که در جدائى تو صبر را پیشه کردم، در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم که شکیبائى بر مصیبت سنت است. اى پیغمبر خدا! تو بر روى سینه من جان دادى! تو را به دست خود در دل خاک سپردم! قرآن خبر داده است که پایان زندگى همه بازگشت به سوى خداست.
اکنون امانت به صاحبش رسید، زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید.
اى پیغمبر خدا پس از او آسمان و زمین زشت مىنماید، و هیچگاه اندوه دلم نمىگشاید (5) .
چشمانم بىخواب، و دل از سوز غم کباب است، تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند.
مرگ زهرا ضربتى بود که دل را خسته و غصهام را پیوسته گردانید. و چه زود جمع ما را به پریشانى کشانید. شکایت خود را به خدا مىبرم و دخترت را به تو مىسپارم! خواهد گفت که امتت پس از تو با وى چه ستمها کردند. آنچه خواهى از او بجو و هر چه خواهى بدو بگو! تا سر دل بر تو گشاید، و خونى که خورده است بیرون آید و خدا که بهترین داور است میان او و ستمکاران داورى نماید (6) .
سلامى که به تو مىدهم بدرود است نه از ملالت، و از روى شوق است، نه کسالت. اگر مىروم نه ملول و خسته جانم و اگر مىمانم نه به وعده خدا بدگمانم. و چون شکیبایان را وعده داده است، در انتظار پاداش او مىمانم که هر چه هست از اوست و شکیبائى نیکوست.
اگر بیم چیرگى ستمکاران نبود براى همیشه در کنار قبرت مىماندم و در این مصیبت بزرگ، چون فرزند مرده جوى اشک از دیدگانم مىراندم.
خدا گواهست که دخترت پنهانى به خاک مىرود. هنوز روزى چند از مرگ تو نگذشته، و نام تو از زبانها نرفته، حق او را بردند و میراث او را خوردند. درد دل را با تو در میان مىگذارم و دل را به یاد تو خوش مىدارم که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه (7) .
در مقابل این شهرت، ابن سعد روایت دیگرى دارد که ابوبکر بر دختر پیغمبر نماز خواند و بر او چهار تکبیر گفت (8) . پیداست که این روایت و یک دو حدیث دیگر، در مقابل آن شهرت ارزشى ندارد، و دور نیست که آن را براى مصلحت وقت ساخته باشند.
فقدان دختر پیغمبر، على (ع) را سخت آزرده ساخت. نمونه این آزردگى را از سخنانى که بر کنار قبر او خطاب به پیغمبر (ص) گفت دیدیم. در سندهاى دیرین، دو بیت زیر را نیز بدو نسبت دادهاند که نشان دهنده سوز درونى اوست. اما شمار این بیتها در ماخذهاى بعدى بیشتر است چنانکه در دیوان منسوب به آنحضرت نوزده بیت است (9) .
زبیر بن بکار در کتاب خود الاخبار الموفقیات که آنرا در نیمه دوم قرن سوم نوشته و از مصادر قدیمى بشمار مىرود چنین نویسد:
مداینى گوید چون امیرالمؤمنین على بن ابى طالب رضى الله عنه از دفن فاطمه فراغت یافت بر سر قبر او ایستاد و این دو بیت را انشاء کرد:
لکل اجتماع من خلیلین فرقة و کل الذى دون الممات قلیل (10) و ان افتقادى واحدا بعد واحد دلیل على ان لا یدوم خلیل (11)
این دو بیت در بعض مصادر بدین صورت ضبط شده:
لکل اجتماع من خلیلین فرقة و کل الذى دون الفراق قلیل و ان افتقادى فاطما بعد احمد دلیل على ان لا یدوم خلیل (12)
مصحح فاضل چاپ اخیر بحار الانوار (طهران) در ذیل صفحه صد و هشتاد و هفت مجلد چهل و سوم عبارتى را دارد که ترجمه آن اینست:
در بعض نسخهها«و ان افتقادى واحدا بعد واحد»آمده و این درست است چه على علیه السلام بدین دو بیت تمثل جسته نه آنرا انشاء کرده است.
لیکن عبارت زبیر بن بکار چنین است:«و انشا یقول»بعلاوه این دو بیت چنانکه نوشته شد در دیوان منسوب بآن حضرت ضبط شده است.
مجلسى نویسد: روایتشده است که هاتفى شعر او را پاسخ داد. سپس چهار بیت را نوشته است (13) .
قبر دختر پیغمبر
«و لاى الامور تدفن لیلا بضعة المصطفى و یعفى ثراها»
متاسفانه مزار جاى دختر پیغمبر نیز روشن نیست. از آنچه درباره مرگ او نوشته شد، و کوششى که در پنهان داشتن این خبر به کار بردهاند، معلومست که خانواده پیغمبر در این باره خالى از نگرانى نبودهاند. این نگرانى براى چه بوده است؟ درست نمىدانم. یک قسمت آن ممکن است به خاطر اجراى وصیت زهرا (ع) باشد که نخواسته است کسانى را که از آنان ناخشنود بود، در تشییع جنازه، نماز و مراسم دفن او حاضر شوند. اما آثار قبر را چرا از میان بردهاند؟ و یا چرا پس از به خاک سپردن او صورت هفت قبر، یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساختهاند؟ چرا این همه اصرار در پنهان داشتن مزار او به کار رفته است؟ اگر در سال چهلم هجرى فرزندان فاطمه قبر پدر خویش را از دیده مردم پنهان کردند، از بى حرمتى مخالفان مىترسیدند. اما وضع مدینه را در چهل روز یا حداکثر هشت ماه پس از مرگ پیغمبر با وضع کوفه در سال چهلم از هجرت یکسان نمىتوان گرفت. آنها که بر سر مسائل سیاسى و احراز مقام با على (ع) کشمکش داشتند، کسانى نیستند که در سال یازدهم در مدینه حاضر بودند. و آنانکه در مدینه حاضر بودند، حساب على (ع) را از فاطمه (ع) جدا مىکردند. براى رعایت ظاهر هم که بوده است به دختر پیغمبر حرمت مىنهادند. و مسلماً به قبر او نیز تعرضى نمىکردهاند. نیز نمىتوانیم بگوئیم مرور زمان و یا فراموشى راویان موجب معلوم نبودن موضع مزار زهراست. چه محل قبر دو صحابى پیغمبر در کنار قبر او معین است. قبر فرزندان زهرا را که در بقیع آرمیده است به تقریب مىتوان روشن ساخت. پس موجب این پوشیده کارى چیز دیگرى است. همان سببى است که در فصل گذشته به اجمال بدان اشارت شد. همان سببى است که خود او در جملههائى که شاید آخرین گفتارهاى او بوده است بر زبان آورد. همان سخنان که به زنان عیادت کننده گفت:«دنیاى شما را دوست نمىدارم و از مردان شما بیزارم» او مىخواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان به خاک رود و حتى نشان او هم دور از چشم آنان باشد.
ابن شهر آشوب نوشته است ابوبکر و عمر بر على (ع) خرده گرفتند که چرا آنان را رخصت نداد تا بر دختر پیغمبر نماز بخوانند. وى سوگند خورد که فاطمه چنین وصیت کرده بود و آنان پذیرفتند (14) بارى بر طبق روایتى که کلینى از احمد بن ابى نصر از حضرت رضا (ع) آورده است:
امام در پاسخ احمد که از محل قبر فاطمه (ع) پرسید گفت: او را در خانهاش به خاک سپردند. و چون بنى امیه مسجد را وسعت دادند قبر در مسجد قرار گرفت (15) ابن شهر آشوب از گفته شیخ طوسى نویسد: آنچه درستتر مىنماید اینکه او را در خانهاش یا در روضه پیغمبر به خاک سپردند (16) .
در مقابل این روایت، ابن سعد که در آغاز قرن سوم در گذشته است از عبد الله بن حسن روایت کند: مغیرة بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام را در نیمروز گرمى دیدم که در بقیع ایستاده بود. بدو گفتم:
-ابوهاشم براى چه در این وقت اینجا ایستادهاى؟
-در انتظار تو بودم! به من گفتهاند فاطمه (ع) را در این خانه (خانه عقیل) که پهلوى خانه جحشیین استبه خاک سپردهاند. از تو مىخواهم این خانه را بخرى تا مرا در آنجا بگور بسپارند!
-به خدا سوگند این کار را خواهم کرد!
اما فرزندان عقیل آن خانه را نفروختند. عبد الله بن جعفر گفت هیچکس شک ندارد که قبر فاطمه (ع) در آنجاست (17) .
اگر روایت احمد بن ابى نصر قرینه معارض نداشت پذیرفته مىشد. اما علماى شیعه روایتهائى آوردهاند که نشان مىدهد دختر پیغمبر را در بقیع به خاک سپردهاند. به علاوه در ضمن این روایات آمده است که براى پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر صورت هفت قبر (18) و به روایتى چهل قبر ساختند. و این قرینهاى است که قبر در داخل خانه نبوده، زیرا خانه محقر دختر پیغمبر جاى ساختن این همه صورت قبر را نداشته است. و نیز روایتى در بحار دیده مىشود که مسلمانان بامداد شبى که دختر پیغمبر به جوار حق رفت در بقیع فراهم آمدند و در آنجا صورت چهل قبر تازه دیدند (19) .
مجلسى از دلایل الامامه و او به اسناد خود روایتى از امام صادق آورده است که بامداد آنروز مىخواستهاند جنازه دختر پیغمبر را از قبر بیرون آورند و بر آن نماز بخوانند و چون با مخالفت و تهدید سخت على (ع) روبرو شدهاند از این کار چشم پوشیدهاند (20) .
به هر حال پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر، ناخشنود بودن او را از کسانى چند نشان مىدهد و پیداست که او مىخواسته است با این کار آن ناخشنودى را آشکار سازد.
کتاب: زندگانى فاطمه زهرا(س)ص 158 تا 165
نویسنده: سید جعفر شهیدى
g>
پىنوشتها:
1. آنانکه چون مصیبتى بدیشان رسد گویند:همانا ما از آن خدا و بسوى او باز گردندهایم.
2. طبقات ج 8 ص 18-19.
3. انساب الاشراف ص 405.
4. صحیح ج 5 ص 177، و ر. ک بحار ص 183.
5. السلام علیک یا رسول الله عنى. و السلام علیک عن ابنتک و زائرتک و البائنة فى الثرى ببقعتک و المختار الله لها سرعة اللحاق بک. قل یا رسول الله عن صفیتک صبرى و عفا عن سیدة نساء العالمین تجلدى. الا ان فى التاسى لى بسنتک فى فرقتک موضع تعز فلقد و سدتک فى ملحودة قبرک و فاضت نفسک بین نحرى و صدرى. بلى و فى کتاب الله (لى) انعم القبول. انا لله و انا الیه راجعون. قد استرجعت الودیعة. و اخذت الرهینة و اختلست الزهراء فما اقبح الخضراء و الغبراء. اما حزنى فسرمد.
6. و اما لیلى فمسهد. و هم لا یبرح قلبى او یختار الله لى دارک التى انت فیها مقیم. کمد مقیح و هم مهیجسرعان ما فرق بیننا و الى الله اشکو و ستنبئک ابنتک بتظافر امتک على هضمها. فاحفها السؤال. و استخبرها الحال. فکم من غلیل معتلجبصدرها لم تجد الى بثه سبیلا. و ستقول و یحکم الله و هو خیر الحاکمین.
7. سلام مودع لا قال و لا سئم. فان انصرف فلا عن ملالة. و ان اقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرین. واها واها و الصبر ایمن و اجمل و لو لا غلبة المستولین لجعلت المقام و اللبث لزاما معکوفا و لاعولت اعوال الثکلى على جلیل الرزیة. فبعین الله تدفن ابنتک سرا و تهضم حقها و تمنع ارثها. و لم یتباعد العهد و لم یخلق منک الذکر. و الى الله یا رسول الله المشتکى و فیک یا رسول الله احسن العزاء. صلى الله علیک و علیها السلام و الرضوان (اصول کافى ج 1 ص 458-459) .
8. طبقات ج 8 ص 19.
9. و ر. ک. بحار ص 216.
10. جمع هر دو دوست را پریشانى است و هر چیز جز مرگ ناچیز است.
11. اینکه من یکى را پس از دیگرى از دست مىدهم نشان آن است که هیچ دوست جاوید نمىماند. الاخبار الموفقیات ص 194 و رجوع شود به عقد الفرید.
12. مناقب ج 1 ص 501.
13. ص 184 ج 43.
14. مناقب ج 1 ص 504.
15. اصول کافى ج 1 ص 461.
16. ج 3 ص 365.
17. طبقات ج 8 ص 20.
18. بحار ص 182.
19. بحار ص 171.
20. بحار ص 171.
بیمارى و شهادت
پنج شنبه 87/2/26 1:44 عصر| | نظر
بیمارى و شهادت
«الذین ضل سعیهم فى الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا (1) »
(الکهف:104)
دختر پیغمبر نالان در بستر افتاد. در مدت بیمارى او،از آن مردان جان بر کف،از آن مسلمانان آماده در صف،از آنان که هر چه داشتند از برکت پدر او بود،چند تن او را دلدارى دادند و یا بدیدنش رفتند؟هیچکس!جز یک دو تن از محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان.
اما هر چه باشد زنان عاطفه و احساسى رقیقتر از مردان دارند،بخصوص که در آن روزها،زنان بیرون صحنه سیاستبودند و در آنچه مىگذشت دخالت مستقیم نداشتند.
صدوق باسناد خود که به فاطمه دختر حسین بن على (ع) مىرسد نویسد (2) :
زنان مهاجر و انصار نزد او گرد آمدند.اما در عبارت احمد بن ابى طاهر تنها (زنان) آمده است از مهاجر و انصار نامى نمىبرد (3) .
اگر هم از زنان مهاجران کسى در این دیدار شرکت داشته،مسلما وابسته بگروه ممتاز و دست در کار سیاست نبوده است.اما انصار موقعیت دیگرى داشتهاند.آنان از آغاز یعنى از همان روزها که پیغمبر را به شهر خود خواندند،پیوند خویش را با خویشاوندان او نیز برقرار و سپس استوار ساختند.
و چنانکه اشارت خواهم کرد،بیشتر آنان این دوستى را با على و فرزندان او،و خاندان او به سر بردند.بهر حال پاسخى را که دختر پیغمبر به پرسش آنان داده است،نشان دهنده روحیه رنگ پذیر مردم آن زمان است،که با دیگر زمانها یکسانست.دختر پیغمبر از رفتار مردان آنان گلهمند است.
گفتار زهرا (ع) پاسخ احوال پرسى نیست.خطبهاى بلیغ است که اوضاع آن روز مدینه را روشن مىسازد،و از آنچه پس از یک ربع قرن پیش آمد خبر مىدهد.دیرینهترین متن این گفتار را که نویسنده در دست دارد کتاب«بلاغات النساء»است.اما این گفتار در کتابهایى چون امالى شیخ طوسى کشف الغمه،احتجاج طبرسى و بحار الانوار مجلسى و دیگر کتابها آمده است.من عبارت احمد بن ابى طاهر را بفارسى برگرداندهام و چون این گفتار نیز صنعتهاى لفظى و معنوى را در بر دارد کوشیدهام تا ترجمه نیز از آن زیورها عارى نباشد.لکن:
گر بریزى بحر را در کوزهاى چند گنجد قسمتیک روزهاى. (4)
-دختر پیغمبر چگونهاى؟با بیمارى چه مىکنى؟
-بخدا دنیاى شما را دوست نمىدارم و از مردان شما بیزارم!درون و برونشان را آزمودم و از آنچه کردند ناخشنودم!چون تیغ زنگار خورده نابرا،و گاه پیش روى واپس گرا،و خداوندان اندیشهاى تیره و نارسایند.خشم خدا را بخود خریدند و در آتش دوزخ جاویدند (5) .
ناچار کار را بدانها واگذار،و ننگ عدالت کشى را بر ایشان بار کردم نفرین بر این مکاران و دور بوند از رحمتحق این ستمکاران.
واى بر آنان.چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار یابد؟و خلافتبر پایههاى نبوت استوار ماند؟
آنجا که فرود آمد نگاه جبرئیل امین است.و بر عهده على که عالم بامور دنیا و دین است.به یقین کارى که کردند خسرانى مبین است.بخدا على را نه پسندیدند،چون سوزش تیغ او را چشیدند و پایدارى او را دیدند.دیدند که چگونه بر آنان مىتازد و با دشمنان خدا نمىسازد (6) .
بخدا سوگند،اگر پاى در میان مىنهادند،و على را بر کارى که پیغمبر بعهده او نهاد مىگذاردند،آسان آسان ایشان را براه راست مىبرد.و حق هر یک را بدو مىسپرد،چنانکه کسى زیانى نبیند و هر کس میوه آنچه کشته استبچیند.تشنگان عدالت از چشمه معدلت او سیر و زبونان در پناه صولت او دلیر مىگشتند.اگر چنین مىکردند درهاى رحمت از زمین و آسمان بروى آنان مىگشود. اما نکردند و بزودى خدا به کیفر آنچه کردند آنانرا عذاب خواهد فرمود (7) . بیایید!و بشنوید!:
شگفتا!روزگار چه ابو العجبها در پس پرده دارد و چه بازیچهها یکى از پس دیگرى برون مىآرد.راستى مردان شما چرا چنین کردند؟و چه عذرى آوردند؟دوست نمایانى غدار.در حق دوستان ستمکار و سرانجام به کیفر ستمکارى خویش گرفتار.سر را گذاشته به دم چسبیدند.پى عامى رفتند و از عالم نپرسیدند.نفرین بر مردمى نادان که تبهکارند.و تبه کارى خود را نیکوکارى مىپندارند (8) .
واى بر آنان.آیا آنکه مردم را براه راست مىخواند،سزاوار پیروى است،یا آنکه خود راه را نمىداند؟در این باره چگونه داورى مىکنید؟ .
بخدایتان سوگند،آنچه نباید بکنند کردند.نواها ساز و فتنهها آغاز شد.حال لختى بپایند!تا بخود آیند،و ببینند چه آشوبى خیزد و چه خونها بریزد!شهد زندگى در کامها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد.آنروز زیانکاران را باد در دست است و آیندگان بگناه رفتگان گرفتار و پاى بست (9) .
اکنون آماده باشید!که گرد بلا انگیخته شد و تیغ خشم خدا از نیام انتقام آهیخته.شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان بر آرد،آنگاه دریغ سودى ندارد.
جمع شما را بپراکند و بیخ و بنتان را بر کند.دریغا که دیده حقیقتبین ندارید.بر ما هم تاوانى نیست که داشتن حق را ناخوش مىدارید. (10)
این سخنان که در آن روز درد دل و گله و شکوه بانوئى داغدیده و ستمدیده مىنمود،بحقیقت اعلام خطرى بود.خطرى که نه تنها مهاجر و انصار،بلکه رژیم حکومت و آینده نظام اسلامى را تهدید مىکرد.
دیرى نگذشت که آنچه دختر پیغمبر در بستر بیمارى و نیز روزهاى پیش در جمع مسلمانان از آن خبر داد،و مردم را از پایان آن ترساند تحقق یافت.آنروز گفتند پیمبرى و رهبرى نباید در یک خاندان بماند.گفتند قریش،این تیره خودخواه و برترىجو،باید همچنان مهترى کند.آنروز پایان کار را نمىدیدند.ندانستند که مهترى از قریش به خاندان امیه و سپس بفرزندان ابو سفیان و تیره حکم بن عاص و مروانیان مىرسد،ندانستند که تند باد این تصمیم عجولانه گردى را که بر روى اخگر سوزان دشمنى دیرینه عراقى و شامى انباشته استبه یکسو خواهد زد.ندانستند که همچشمى قحطانى و عدنانى از نو آغاز مىشود،دو گروه برابر هم خواهند ایستاد و خلیفههائى جان خود را در این راه خواهند داد و سرانجام آتشى سر مىزند که سراسر شرق و سپس حجاز و شام و مغرب اسلامى را فرا گیرد.که
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» (11)
براى آگاهى بیشتر از این دگرگونىها و نتیجههائى که بر آن مترتب شد فصلى جداگانه با عنوان براى عبرت تاریخ خواهیم آورد.
درآستانهملکوت
«و ان للمتقین لحسن مآب جنات عدن مفتحة لهم الابواب» (12)
(ص 49-50)
دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیمارى بسر برده؟درست نمىدانیم،چند ماه پس از رحلت پدر زندگانى را بدرود گفته؟،روشن نیست.کمترین مدت را چهل شب (13) و بیشترین مدت را هشت ماه نوشتهاند (14) و میان این دو مدت روایتهاى مختلف از دو ماه (15) تا هفتاد و پنج روز (16) ،سه ماه (17) ،و شش ماه (18) است.
این همه اختلاف،و این همه روایتهاى گوناگون چرا؟از این پیش نوشتیم که در چنان سالها،تاریخ حادثهها از خاطر یکى بذهن دیگرى انتقال مىیافت.و چه کسى مىتواند ادعا کند که همه این ناقلان از اشتباه بر کنار بودهاند.و این در صورتى است که موجبات دیگر در کار نباشد.اما مىدانیم که در آن روزهاى پرآشوب،از یکسو دستهبندىهاى سیاسى هنوز قوت خود را از دست نداده بود،و از سوى دیگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمین اسلام بودند در چنین شرایط کدام کس پرواى ضبط تاریخ درستحوادث را داشت؟بر فرض که هیچیک از این دو عامل دخالتى در این روى داد نداشته باشد،بدون شک دستههاى سیاسى که پس از این تاریخ روى کار آمدند تا آنجا که توانستهاند تاریخ حادثهها را دستکارى کردهاند.
بارى به نقل مجلسى از دلائل الامامه در این بیمارى بود که دو تن صحابى پیغمبر ابو بکر و عمر خواستار دیدار او شدند.اما دختر پیغمبر رخصت این دیدار را نمىداد.على (ع) گفت من پذیرفتهام که تو بآنان اجازت ملاقات دهى.فاطمه گفتحال که چنین ستخانه خانه تو است (19) هر چند ابن سعد نوشته است ابو بکر چندان با دختر پیغمبر سخن گفت که او را خشنود ساخت (20) اما ظاهرا از این ملاقات نتیجهاى که در نظر بود بدست نیامد.دختر پیغمبر بآنان گفت نشنیدید که پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است هر که او را بیازارد مرا آزرده است؟گفتند چنین است!فاطمه گفتشما مرا آزردید و من از شما ناخشنودم (21) و آنان از خانه او بیرون رفتند. بخارى در صحیح نویسد: پس از آنکه دختر پیغمبر میراث خود را از خلیفه خواست و او گفت از پیغمبر شنیدم که ما میراث نمىگذاریم، زهرا دیگر با او سخن نگفت تا مرد (22) .
در واپسین روزهاى زندگى،اسماء دختر عمیس را که از مهاجران حبشه و از نزدیکان وى بود طلبید. چنانکه نوشتیم اسماء نخست زن جعفر بن ابى طالب بود،چون جعفر در نبرد مؤته شهید شد به ابو بکر بن ابى قحافه شوهر کرد.دختر پیغمبر به اسماء گفت:
-من خوش نمىدارم بر جسد زن جامهاى بیفکنند و اندام او از زیر جامه نمایان باشد.
-من در حبشه چیزى دیدم، اکنون صورت آنرا به تو نشان مىدهم. سپس چند شاخه تر خواست. شاخهها را خم کرد.پارچهاى بروى آن کشید.دختر پیغمبر گفت:
-چه چیز خوبى است.نعش زن را از نعش مرد مشخص مىسازد.چون من مردم تو مرا بشوى!و نگذار کسى نزد جنازه من بیاید. (23)
در آخرین روز زندگانى آبى خواست.بدن خود را نیکو شست و شو داد جامههاى نو پوشید و به غرفه خود رفت.خادمه خویش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند.سپس روى به قبله دراز کشید دستها را بر گونههاى نهاد و گفت من همین اعتخواهم مرد (24) بنقل علماى شیعه،شوهرش على (ع) او را شست و شو داد.ابن سعد نیز همین روایت را اختیار کرده است (25) . لیکن چنانکه نوشتم ابن عبد البر گوید دختر پیغمبر اسماء را گفت تا متصدى شست و شوى او باشد.و گویا اسماء در شست و شوى فاطمه (ع) با على علیه السلام همکارى داشته است.
ابن عبد البر نوشته است چون دختر پیغمبر زندگانى را بدرود گفت، عایشه خواست به حجره او برود اسماء طبق وصیت او را راه نداد. عایشه شکایت به پدر برد که:
-این زن خثعمیه (26) میان من و دختر پیغمبر در آمده است و نمىگذارد من نزد جسد او بروم. بعلاوه براى او حجلهاى چون حجله عروسان ساخته است. ابوبکر در حجره دختر پیغمبر آمد و گفت:
-اسماء چرا نمىگذارى زنان پیغمبر نزد دختر او بروند؟ چرا براى دختر پیغمبر حجله ساختهاى؟
-زهرا به من وصیت کرده است کسى بر او داخل نشود-چیزى را که براى نعش او ساختهام، وقتى زنده بود به او نشان دادم و به من دستور داد مانند آن را برایش بسازم.
-حال که چنین است هر چه بتو گفته چنان کن (27) .
ابن عبدالبر نوشته است نخستین کس از زنان که در اسلام براى او بدین سان نعش ساختند فاطمه (ع) دختر پیغمبر (ص) بود. سپس مانند آنرا براى زینب بنت جحش (زن پیغمبر) آماده کردند.
پىنوشتها:
1.آنانکه کوشش ایشان در زندگى دنیا تباه شد و مىپندارند که کارى نیک مىکنند.
2.بحار ج 43 ص 158.
3.بلاغات النساء ص 32.
4.مثنوى:نیکلسن دفتر 21 ص 4.
5.-کیف اصبحت من علتک یا بنت رسول الله؟
-اصبحت و الله عائفة لدنیاکم.قالیة لرجالکم.لفظتهم بعد ان عجمتهم و شناتهم بعد ان سبرتهم.فقبحا لفلول الحد.و خور القناة و خطل الراى«و بئسما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله علیهم و فى العذاب هم خالدون.
6.لا جرم لقد قلدتهم ربقتها.و شننت علیهم عارها.فجدعا و عقرا و بعدا للقوم الظالمین.ویحهم انى زحزحوها عن رواسى الرسالة.و قواعد النبوة.و مهبط الروح الامین.الطبین بامور الدنیا و الدین.الا ذلک هو الخسران المبین.و ما الذى نقموا من ابى الحسن؟نقموا و الله نکیر سیفه.و شدة وطاته.و نکال وقعته و تنمره فى ذات الله.
7.و بالله لو تکاقؤوا عن زمام نبذه الیه رسول الله (ص) لساربهم سیرا سجحا لا یکلم خشاشه.و لا یتعتع راکبه.و لاوردهم منهلا نمیرا فضفاضا تطفح ضفتاه.و لاصدرهم بطانا قد تحیر بهم الرى.غیر متحلى بطائل.الا بغمر الناهل.وردعة سورة الساغب.و لفتحت علیهم برکات من السماء و الارض،و سیاخذهم الله بما کانوا یکسبون.
8.الا هلمن فاسمعن.و ما عشتن اراکن الدهر عجبا.الى اى لجا استندوا.و باى عروة تمسکوا؟«و لبئس المولى و لبئس العشیر.و لبئس للظالمین بدلا».استبدلوا و الله الذنابى بالقوادم.و العجز بالکاهل.فرغما لمعاطس قوم یحسبون انهم یحسنون صنعا الا انهم هم المفسدون و لکن لا یشعرون.
9.ویحهم!فامن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون.اما لعمر الهکن لقد لقحت فنظرة، ریثما تنتج.ثم احتلبوا طلاع القعب دما عبطا و ذعافا ممقرا هنالک یخسر المبطلون و یعرف التالون غب ما اسس الاولون.
10.ثم طیبوا عن انفسکم نفسا.و طامنوا للفتنة جاشا و ابشروا بسیف صارم.و بقرح شامل و استبداد من الظالمین.یدع فیئکم زهیدا و جمعکم حصیدا فیا حسرة لکم و انى بکم و قد«عمیت علیکم انلزمکموها و انتم لها کارهون- (از آیه 28 سوره هود) »
11.خدا آنچه را که مردمى دارند دگرگون نمىسازد مگر آنکه آنان خود دگرگون شوند. (الرعد:11) .
12.همانا پرهیزکاران را نیکو بازگشتگاهى است.بهشت جاویدان که درهاى آن بروى آنان گشوده است.
13.بحار ص 191 ج 43.روضة الواعظین ص 151.
14.الاستیعاب ص 749.
15.بحار ص 213 ج 43.
16.عیون المعجزات بنقل مجلسى ص 212.
17.طبقات ج 8 ص 18.
18.انساب الاشراف بلاذرى ص 402.
19.بحار ج 43 ص 170 بنقل از دلائل الامامه و نیز رجوع شود به علل الشرائع ج 1 ص 178.
20.طبقات ص 17 ج 8.
21.بحار ص 171.
22.صحیح ج 5 ص 177.
23.استیعاب ص 751 و رجوع به طبقات ابن سعد ج 8 ص 18 و انساب الاشراف ص 405 و بحار ج 43 ص 189 شود.
24.بحار ج 43 ص 172 به نقل از امالى شیخ طوسى و رجوع به انساب الاشراف ص 402 و طبقات ج 8 ص 17-18 شود.
25.طبقات ج 8 ص 18.
26.خشعم از قحطانیان و از عربهاى جنوبى بوده است.و این سرزنشى است که عدنانیان (و از جمله قریش) به قحطانیان مىکردند.
27.استیعاب ص 751،چنانکه نوشتیم اسماء در این تاریخ زن ابوبکر بوده است.
برگرفته از کتاب :زندگانى فاطمه زهرا(س)ص 149 تا 157
نویسنده : سید جعفر شهیدى
خطبه حضرت زهرا (س) درمسجد و پاسخ ابوبکر به ایشان2
پنج شنبه 87/2/26 1:41 عصر| | نظر
-دختر پیغمبر گفتار تو بینة است و منطق تو زبان نبوت. کسى را چه رسد که سخن تو را نپذیرد؟ و چون منى چگونه تواند بر تو خرده گیرد؟ شوهرت میان من و تو داورى خواهد کرد (40).
اما ابن ابى الحدید عکس العمل خطبه را به صورتى دیگر نوشته است. وى نویسد ابوبکر در پاسخ سخنان زهرا (ع) گفت:
دختر پیغمبر! به خدا هیچیک از آفریدگان خدا را بیشتر از پدرت دوست نمىدارم! روزى که پدرت مرد دوست داشتم آسمان بر زمین فرود آید. به خدا دوست دارم عایشه بینوا شود و تو مستمند نباشى. چگونه ممکن است من حق همه را بدهم و درباره تو ستم کنم. تو دختر پیغمبرى! این مال از آن پیغمبر نبود مال همه مسلمانان بود. پدرت آن را در راه خدا مىداد! و نیاز مردمان را به آن برطرف مىساخت. پس از مرگ او من نیز مانند او رفتار خواهم کرد.
-به خدا سوگند هیچگاه با تو سخن نخواهم گفت.
-به خدا سوگند از تو دست بر نخواهم داشت.
-به خدا سوگند ترا نفرین مىکنم.
-به خدا سوگند در حق تو دعا نمىکنم (41).
و نیز ابن ابى الحدید از محمد بن زکریا حدیث کند که چون ابوبکر خطبه دختر پیغمبر را شنید بر او گران آمد. پس به منبر رفت و گفت:
مردم چرا به هر سخنى گوش مىدهید؟! چرا در روزگار پیغمبر چنین خواستهائى نبود؟! هر کس از این مقوله چیزى شنیده بگوید. هر کس دیده گواهى دهد. روباهى را ماند که گواه او دم اوست مىخواهد فتنه خفته را بیدار کند. از درماندگان یارى مىخواهند. از زنان کمک مىگیرند. ام طحال (42)را مانند که بدکارى را از همه چیز بیشتر دوست داشت. من اگر بخواهم مىگویم و اگر بگویم آشکار مىگویم! لیکن چندان که مرا واگذارند خاموش خواهم بود.
شما گروه انصار! سخن نابخردان شما را شنیدم! شما بیشتر از دیگران باید رعایت فرموده پیغمبر را بکنید! چه شما بودید که او را پناه دادید و یارى کردید. من دست و زبانم را از کسى که سزاوار مجازات نباشد کوتاه خواهم داشت.
پس از این سخنان بود که دختر پیغمبر به خانه بازگشت. ابن ابى الحدید گوید:
این سخنان را بر نقیب ابویحیى، بن ابو زید بصرى خواندم و گفتم:
-ابوبکر به چه کسى کنایه مىزند؟
-کنایه نمىزند به صراحت مىگوید.
-اگر سخن او صریح بود از تو نمىپرسیدم. خندید و گفت:
-مقصودش على است.
-روى همه این سخنان تند به على است؟
-بله! پسرکم! حکومت است!
-انصار چه گفتند؟
-از على طرفدارى کردند. اما او ترسید فتنه برخیزد و آنان را نهى کرد. (43)
به راستى در آنروز خلیفه وقت چنین سخنانى گفته است؟ آیا فاطمه (ع) در مسجد حاضر بوده و شنیده است که به شوهر وى، پسر عموى پیغمبر و نخستین مسلمان، چنین بى حرمتى روا داشتهاند؟ آیا درایت، کاردانى و مصلحت اندیشى رخصت مىداده است که خلیفه در مجمع مسلمانان چنان سخنانى بگوید؟ و اگر این سخنان گفته شده عکس العمل آن در حاضران چه بوده است؟ پذیرفتهاند؟ به اعتراض برخاستهاند؟ خاموش نشستهاند؟ آیا مىتوان گفت این کلمات بر ساخته است. ابن ابى الحدید و نقیب بصرى شیعه نبودند، پس این گفتگوها تنها از طریق شیعه ضبط نشده. آیا نمىتوان گفت معتزلیان چنین داستانى را ساخته و به خلیفه نسبت دادهاند؟ البته نه. آنان در این کار چه سودى داشتهاند؟ اما اگر آن روز سخنانى به اعتراض در میان آمده، و هیچ بعید نیست که گفته شده باشد، باید گفت ممانعت از پیدا شدن مخالفتهاى بعدى موجب بوده است که قدرت مرکزى مقابل هر کس باشد شدت عمل نشان دهد؟
اگر نتوان براى هر یک از این پرسشها پاسخى قطعى یافت یک نکته روشن است و آن اینکه مرگ پیغمبر براى مسلمانان آزمایشى بزرگ بود. قرآن از پیش، مسلمانان را بدین آزمایش متوجه ساخت که: اگر محمد بمیرد یا کشته شود مبادا شما به گذشته دیرین خود برگردید.
دستدرکاران سیاست و همفکران آنان براى آنچه در آنروزها گفته و کردهاند دلیلها نوشته و مىنویسند. مىخواهند آنها را با مصلحت مسلمانان هماهنگ سازند: وحدت کلمه باید حفظ شود. اگر گروه هائى به مخالفتبا حکومت تازه برخیزند، قدرت مرکزى را ناتوان خواهند کرد. به هر صورت که ممکن است باید آنانرا به جمع مسلمانان برگرداند. ابوسفیان دشمن دیرین اسلام در کمین است و توطئه را آغاز کرده. گاهى به خانه عباس و گاهى به خانه على مىرود. مىخواهد این دو خویشاوند پیغمبر را به مخالفت با خلیفه بر انگیزد. اگر ابوسفیان موفق گردد و در داخل مدینه نیز دو دستگى پیش آید و انصار مقابل مهاجران بایستند، آشوبى بزرگ برخواهد خاست. سعد بن عباده رئیس طائفه خزرج چشم به خلافت دوخته است. هنوز با خلیفه بیعت نکرده. «انصار» خود را براى رهبرى مسلمانان سزاوارتر از مهاجران مىدانند. اگر در آغاز کار، حکومت سخت نگیرد هر روز از گوشهاى بانگى خواهد برخاست (44).
این توجیهها و مانند آن از همان روزهاى نخستین تا امروز صدها بار مکرر شده است. عبارتها گوناگون، و معنى یکى است. آنچه مسلم است اینکه کمتر انسانى مىتواند با تغییر شرایط سیاسى و اقتصادى منطق خود را تغییر ندهد، و آنرا با وضع حاضر منطبق نسازد. چنانکه در جاى دیگر نوشتهام (45)مىتوان گفت آن روز که آن گروه چنین کارها را روا شمردند، به زعم خود صلاح مسلمانان را در آن دیدند. اما این صلاح اندیشى به صلاح مسلمانان بود یا نه؟ خود بحثى است.
به گمان خود مىخواستند، اختلاف پدید نشود و فتنه بر نخیزد و یا لااقل کردار خود را چنین توجیه مىکردند. اما چنانکه نوشتیم، اگر در اجتماعى اصلى مسلّـم (به هر غرض و نیت که باشد) دگرگون شد، دستاویزى براى آیندگان مىشود. و آن آیندگان متاسفانه از خود گذشتگى گذشتگان را ندارند. و اگر داشتند مسلما امروز تاریخ مسلمانى رنگ دیگرى داشت.
نوشتهاند چون دختر پیغمبر آن گفتار را در پاسخ خود شنید دل آزرده و خشمناک به خانه رفت و به شوهر خود چنین گفت:
پسر ابو طالب تا کى دستها را به زانو بستهاى و چون تهمت زدگان در گوشه خانه نشستهاى؟ مگر تو نه همان سالار سر پنجهاى؟ چرا امروز در چنگ اینان رنجهاى؟ پسر ابو قحافه پرده حرمتم را درید و نان خورش بچههایم را برید! آشکارا به دشمنى من برخاست و از لجاجت چیزى نکاست! چندانکه دیگر مهاجر و انصار در یارى من نکوشیدند، و دیده حمایت از من پوشیدند. نه یارى دارم نه مدد کارى! خشم خوار رفتم و خوار برگشتم. آن روز زبون شدى که از مرتبه بالا به دون شدى! دیروز شیران را در هم شکستى چرا امروز در به روى خود بستى؟ من گفتم آنچه دانستم. لیکن چیره شدن بر آنان نتوانستم (46).
کاش لختى پیش از این خوارى مىمردم، و بر خطائى که رفت دریغ نمىخوردم. اگر سخن به تندى گفتم، یا از اینکه مرا یارى نمىکنى بر آشفتم خدا عذر خواه من باشد! واى بر من که پشتم شکست و یاورم رفت از دست، به خدا شکایت مىبرم، و از پدرم حمایت مىخواهم، خدایا دست تو بالاى دستهاست!
على (ع) در پاسخ او گفت:
-دختر صفوت عالمیان! و یادگار مهتر پیمبران! غم مخور که واى نه براى تو است، براى دشمن ژاژخاى تو است! من از روى سستى در خانه ننشستم، و آنچه توانستم به درستى به کار بستم. اگر نانخورش مىخواهى روزى تو مضمون است و آن کس که آنرا تعهد کرده مامون!
-به خدا واگذار!
-به خدا واگذاشتم! (47)
این گفتگو را ابن شهر آشوب بدون ذکر سند در مناقب آورده (48)و با اختلافى مختصر در بحار (49)دیده مىشود. آیا چنین گفتگوئى بین دختر پیغمبر و امیر المؤمنین رخ داده است؟ چگونه چنین چیزى ممکن است؟ شیعه براى این دو بزرگوار مقام عصمت قائل است. مىتوان پذیرفت دختر پیغمبر این چنین شوهرش را سرزنش کند؟ آنهم براى نانخورش بچگانش؟ بدیهى است که مىتوان براى این پرسش پاسخى نوشت، و گفتهها را توجیه کرد. اما اگر کار توجیه و پاسخ پرسش به بحثهاى منطقى و استدلالهاى دور و دراز بکشد، نتیجه آن بدینجا منتهى مىشود که قدرت منطق کدام یک از دو طرف بیشتر باشد. یا چگونه بتواند روایات را به سود منطق خویش معنى و یا تاویل نماید. چنین روش از حدود وظیفه پژوهندگان تاریخ بیرونست.
آنچه مىبینم اینست که گفتار منسوب به دختر پیغمبر پر از آرایش معنوى و لفظى است، از استعاره، تشبیه، کنایه، طباق، سجع. اگر خطبه از چنین آرایشها برخوردار باشد زیور آنست، سخنى است که براى جمع گفته مىشود. باید در دل شنونده جا کند. در چنین گفتار، خطیب در عین حال که به معنى توجه دارد به زیبائى آن، و نیز به آرایش لفظ باید توجه داشته باشد. اما گفتگوى گله آمیز زن و شوى چرا باید چنین باشد؟ مگر دختر پیغمبر مىخواست قدرت خود را در سخنورى به شوى خویش نشان دهد؟ به هر حال به قول معروف در این اگر مگرى مىرود و حقیقت را خدا مىداند.
پىنوشتها:
1. شیطان سر از کمینگاه خویش بر آورد و شما را بخود دعوت کرد و دید که چه زود سخنش را شنیدید و سبک در پى او دویدید.
2. بلاغات النساء چاپ بیروت ص 23-24.
3. بلاغات النساء ص 23.
4. شرح نهج البلاغه ج 16 ص 252.
5. چاپ بیروت ص 23 چاپ نجف ص 12. چاپ قم ص 12 (که همان افست چاپ نجف است) .
6. قاموس الرجال ج 4 ص 259.
7. ص 175 چاپ قم.
8. لقد قتلت کهلى. و ابرت اهلى. و قطعت فرعى و اجتثثت اصلى. فان یشفک هذا فقد اشتفیت (طبرى ج 7 ص 372) .
9. انى انادیک و لا اناجیک. ان اخاک من صدقک. فانظر قبل ان تتقدم. و تفکر قبل ان تندم. فان النظر قبل التقدم و التفکر قبل التندم. (عقد الفرید ج 5 ص 110-111) .
10. الحمد لله على ما انعم. و له الشکر على ما الهم. و الثناء بما قدم من عموم نعمة ابتداها. و سبوغ آلاء اسداها. و احسان منن و الاها. جم عن الاحصاء عددها. و ناى عن المجازات امدها. و تفاوت عن الادراک ابدها.
-و استنن الشکر بفضائلها. و استحمد الى الخلائق باء جزالها. و ثنى بالندب الى امثالها. و اشهد ان لا اله الا الله. کلمة جعل الاخلاص تاویلها. و ضمن القلوب موصولها. و انار فى الفکرة معقولها. الممتنع من الابصار رؤیته. و من الاوهام الاحاطة به.
11. ابتدع الاشیاء لا من شىء قبلها. و احتذاها بلا مثال. لغیر فائدة زادته الا اظهارا لقدرته. و تعبدا لبریته. و اعزازا لدعوته. ثم جعل الثواب على طاعته. و العقاب على معصیته. زیادة لعبادة عن نقمته. و حیاشا لهم الى جنته. و اشهد ان ابى محمدا عبده و رسوله. اختاره قبل ان یجتبله. و اصطفاه قبل ان ابعثه. و سماه قبل ان استنجبه.
-اذ الخلائق بالغیوب مکنونة. و بستر الاهاویل مصونة. و بنهایة العدم مقرونة. علما من الله عز و جل بمایل الامور. و احاطة بحوادث الدهور. و معرفة بمواضع المقدور. ابتعثه الله تعالى عز و جل اتماما لامره. و عزیمة على امضاء حکمه. فراى (ص) الامم فرقا فى ادیانها. عکفا على نیرانها. عابدة لاوثانها منکرة لله مع عرفانها.
12. فانار الله عز و جل بمحمد صلى الله علیه ظلمها. و فرج عن القلوب بهمها. و جلى عن الابصار غممها. ثم قبض الله نبیه صلى الله علیه قبض رافة و اختیار. رغبة بابى صلى الله علیه عن هذه الدار. موضوعا عنه العب و الاوزار محتف بالملائکة الابرار و مجاورة الملک الجبار و رضوان الرب الغفار. صلى الله على محمد نبى الرحمة. و امینه على وحیه و صفیه من الخلائق. و رضیه صلى الله علیه و سلم و رحمة الله و برکاته. ثم انتم عباد الله (ترید اهل المجلس) نصب امر الله و نهیه. و حملة دینه و وحیه. و امناء الله على انفسکم و بلغاؤه الى الامم. -زعمتم حقا لکم لله فیکم عهد، قدمه الیکم. و نحن بقیة استخلفنا علیکم. و معنا کتاب الله، بینة بصائره. و آى فینا منکشفة سرائره. و برهان منجلیه ظواهره. مدیم البریة اسماعه. قائد الى الرضوان اتباعه مؤد الى النجاة استماعه.
13. فیه بیان حجج الله المنورة. و عزائمه المفسرة و محارمه المحذرة و تبیانه الجالیة. و جمله الکافیة. و فضائله المندوبة و رخصه الموهوبة. و شرائعه المکتوبة. ففرض الله الایمان تطهیرا لکم من الشرک.
14. در بعض مصادر متاخر بجاى«حب دوستى) «جهاد»آمده و مناسبتر مىنماید.
15. صبر را که در لغتبمعنى شکیبائى استبمعنى دیگر آن (باز داشتن نفس از هوى و هوس) گرفتهام. (رجوع به تفسیر التبیان ج 1 ص 201. ذیل«و استعینوا بالصبر و الصلاة»شود) .
16. اشارت استبه آیه 179 سوره بقره.
17. و الصلاة تنزیها عن الکبر. و الصیام تثبیتا للاخلاص. و الزکاة تزییدا فى الرزق. و الحج تسلیة للدین. و العدل تنسکا للقلوب. و طاعتنا نظاما. و امامتنا امنا من الفرقة. و حبنا عزا للاسلام. و الصبر منجاة. و القصاص حقنا للدماء.
18. اشارت استبه آیه 23 سوره نور«ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنیا و الآخرة و لهم عذاب عظیم».
19. و الوفاء بالنذر تعرضا للمغفرة. و توفیة المکاییل و الموازین تغییرا للبخسة. و النهى عن شرب الخمر تنزیها عن الرجس. و قذف المحصنات اجتنابا للعنة. و ترک السرق ایجابا للعفة. و حرم الله عز و جل الشرک اخلاصا له بالربوبیة. «فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون- (از آیه 101 آل عمران) و اطیعوه فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه«انما یخشى الله من عباده العلماء»-سوره فاطر: آیه 28) .
20. ثم قالت: ایها الناس. انا فاطمة و ابى محمد. اقولها عودا على بدء. «لقد جاءکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم». -توبه: 129-فان تعرفوه تجدوه ابى دون آباتکم. و اخابن عمى دون رجالکم. فبلغ النذارة. صادعا بالرسالة. مائلا عن مدرجة المشرکین. ضاربا لثبجهم، آخذا بکظمهم. یهشم الاصنام و ینکث الهام.
21. حتى هزم الجمع و ولو الدبر. و تفرى اللیل عن صبحه. و اسفر الحق عن محضه. و نطق زعیم الدین. و خرستشقاشق الشیاطین. و کنتم على شفا حفرة من النار. مذقة الشارب. و نهرة الطامع و قبسة العجلان. و موطا الاقدام. تشربون الطرق. و تقتاتون الورق. اذلة خاسئین. تخافون ان یتخطفکم الناس من حولکم. فانقذکم الله برسوله (ص) بعد اللتیا و التى. و بعد ما منى ببهم الرجال، و ذؤبان العرب، و مردة اهل الکتاب.
22. کلما حشوا نارا للحرب اطفاها. او نجم قرن الضلال و فغرت فاغرة من المشرکین قذف باخیه فى لهواتها. فلا ینکفى حتى یطا صماخها باخمصه. و یخمد لهبها بحده. مکدودا فى ذات الله. قریبا من رسول الله. سیدا فى اولیاء الله. و انتم فى بلهنیة وادعون آمنون.
23. حتى اذ اختار الله لنبیه دار انبیائه، ظهرت خلة النفاق. و سمل جلباب الدین. و نطق کاظم الغاوین. و نبغ حامل الآفلین. و هدر فنیق المبطلین. فخطر فى عرصاتکم و اطلع الشیطان راسه من مغرزه، صارخا بکم. فوجدکم لدعائه مستجیبین. و للغرة فیه ملاحظین. فاستنهضکم فوجدکم خفافا. و اجمشکم فالقاکم غضابا. فوسمتم غیر ابلکم و اوردتموها غیر شربکم. هذا و العهد قریب. و الکلم رحیب. و الجرح لما یندمل.
24. زعمتم خوف الفتنة«الا فى الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحیطة بالکافرین»-توبه: 49-فهیهات منکم، و انى بکم، و انى تؤفکون. و هذا کتاب الله بین اظهرکم. زواجره بینة. و شواهده لائحة. و اوامره واضحة. ارغبة عنه تریدون. ام بغیره تحکمون؟بئس للظالمین بدلا. «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرین». آل عمران: 85.
25. ثم لم تریثوا الاریث ان تسکن نغرتها. تشربون حسوا، و تسرون فى ارتغاء. و نصبر منکم على مثل حز المهدى. و انتم الان تزعمون ان لا ارث لنا. افحکم الجاهلیة تبغون، «و من احسن من الله حکما لقوم یوقنون- (المائدة: 50) ویها معشر المهاجرین. ا ابتز ارث ابى؟یا بن ابى قحافة! افى الکتاب ان ترث اباک و لا ارث ابى؟لقد جئتشیئا فریا.
26. خلافت و فدک.
27. فدونکها مخطومة مرحولة. تلقاک یوم حشرک. فنعم الحکم. الله. و الزعیم محمد. و الموعد القیامة. و عند الساعة یخسر المبطلون. و«لکل نبا مستقر و سوف تعلمون» (انعام: 67) ثم انحرفت الى قبر النبى (ص) و هى تقول:
قد کان بعدک انباء و هنبثة لو کنتشاهدها لم تکثر الخطب انا فقدناک فقد الارض و ابلها واختل قومک فاشهدهم و لا تغب
28. معشر البقیة. و اعضاد الملة. و حصون الاسلام. ما هذه الغمیزة فى حقی؟و السنة عن ظلامتى. اما قال رسول الله (ص) المرء یحفظ فى ولده؟سرعان ما اجدبتم فاکدیتم. و عجلان ذا اهالة. تقولون مات رسول الله (ص) . فخطب جلیل. استوسع وهیه. و استنهز فتقه. و فقد راتقه. و اظلمت الارض لغیبته. و اکتابتخیرة الله لمصیبته. و خشعت الجبال. و اکدت الامال. و اضیع الحریم. و اذیلت الحرمة عند مماته. و تلک نازلة علینا. بها کتاب الله فى افنیتکم فى ممساکم و مصبحکم یهتف بها فى اسماعکم. و قبله حلتبانبیاء الله عز و جل و رسله.
29. در بعض فرهنگهاى عربى و کتابهائى جز فرهنگ نامهها نوشتهاند قیله نام زنى است که انصار از نژاد او هستند. ابو الفرج اصفهانى آنجا که نسب اوس و خزرج را آورده نویسد: مادر آنان قیله دختر جفنة بن عتبة بن عمرو است. و قضاعه گویند او قیله دختر کاهل بن عذره بن سعد بوده است. (اغانى ج 3 ص 40) لیکن باید توجه داشت که: قیله واژهاى است جنوبى یعنى واژهاى بوده است در زبان مردم عربستان خوشبخت (یمن) . مردم یثرب (مدینه) از مهاجرانى هستند که پس از ویرانى سد مارب و یا به سبب دیگر در این شهر (یثرب) سکونت کردند. در دوره دوم حکومتسبائیان بر جنوب، پادشاهان این منطقه مشاوران سیاسى داشتند که از میان اشراف انتخاب مىشدند و آنانرا«قیل»مىگفتند بن ابر این قیله مرادف بزرگان، اعیان، و مانند اینها است.
30. «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابکم و من ینقلب على عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزى الله الشاکرین. (آل عمران: 144) ایها بنى قیلة. اهضم تراث ابیه. (هاء براى سکت است) و انتم بمراى و مسمع تلبسکم الدعوة و تمثلکم الحیرة و فیکم العدد و العدة. و لکم الدار. و عندکم الجنن.
31. و انتم الان نخبة الله التى انتخبت لدینه. و انصار رسوله و اهل الاسلام. و الخیرة التى اختیرت لنا اهل البیت. فبادیتم العرب. و ناهضتم الامم. و کافحتم البهم. لا نبرح نامرکم و تامرون. حتى دارت لکم بنارحى الاسلام. و در حلب الانام. و خضعت نعرة الشرک. و لا باخت نیران الحرب. و هدات دعوة الهرج. و استوسق نظام الدین. فانى حرتم بعد البیان. و تکصتم بعد الاقدام. و اسررتم بعد الاعلان.
32. لقوم نکثوا ایمانهم«اتخشونهم. فالله احق ان تخشوه ان کنتم مؤمنین» (توبه: 13) الا قد ارى ان اخلدتم الى الخفض. و رکنتم الى الدعة. فعجتم عن الدین. و مججتم الذى و عیتم و دسعتم الذى سوغتم. «انتکفروا انتمومن فى الارض جمیعا فان الله لغنى حمید». (آیه 8 سوره ابراهیم) .
33. سعدى.
34. الا و قد قلت الذى قلته على معرفة منى بالخذلان الذى خامر صدورکم. و استشعرته قلوبکم. و لکن قلته فیضة النفس. و نفثة الغیظ. و بثة الصدر. و معذرة الحجة. فدونکموها. فاحتقبوها مدبرة الظهر. ناکبة الحق. باقیة العار. موسومة بشنار الابد. موصولة بنار الله الموقدة. التى تطلع على الافئدة. فبعین الله ما تفعلون«و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون» (الشعراء: 227) و انا ابنة نذیر لکم بین یدى عذاب الله. فاعملوا انا عاملون و انتظروا انا منتظرون.
35. و کسى که بگذشته خود باز گردد زیانى بخدا نمىرساند (آل عمران: 144)
36. بلاغات النساء.
37. قسمتى از این پاسخ مسجع استبدین جهت در ترجمه هم سجع رعایتشده است.
38. یرثنى و یرث من آل یعقوب-مریم: 7.
39. و ورث سلیمان داود-النحل: 17.
40. بلاغات النساء. چاپ بیروت ص 31-32.
41. شرح نهج البلاغة ص 214.
42. زن روسپى که در عصر جاهلیتبوده است.
43. شرح نهج البلاغه ج 16 ص 214-215.
44. و نگاه کنید به فاطمة الزهرا-عباس عقاد ص 57.
45. پس از پنجاه سال ص 31 چاپ دوم.
46. یا بن ابى طالب اشتملتشملة الجنین. و قعدت حجرة الظنین. نقضت قادمة الاجدل. فخاتک ریش الاعزل. هذا ابن ابى قحافة یبتزنى نحلة ابى. و بلیغة ابنى. لقد اجهر فى خصامى. و الفیته الدفى کلامى. حتى حبسنى قتیلة نصرها. و المهاجرة وصلها. و غضت الجماعة دونى طرفها فلا دافع و لا مانع-خرجت کاظمة. وعدت راغمة. اضرعتحدک یوم اضعتخدک. افترست الذئاب و استرشت التراب. ما کففت قائلا و لا اغنیتباطلا و لا خیار لى.
47. لیتنى مت قبل هنیتى و دون ذلتى. عذیرى الله منک عادیا و منک حامیا. و یلاى فى کل شارق. ویلاى مات العمد. و وهنت العضد. و شکواى الى ابى و عدواى الى ربى. اللهم انت اشد قوة. فاجابها امیر المؤمنین: لا ویل لک. بل الویل لشانئک. نهنهى عن وجدک یابنة الصفوة. و بقیة النبوة. فما ونیت عن دینى و لا اخطات مقدورى فان کنت تریدین البلغة فرزقک مضمون. و کفیلک مامول و ما اعد لک خیر مما قطع عنک. فاحتسبى الله! فقالتحسبى الله و نعم الوکیل.
48. ج 2 ص 208.
49. ج 43 ص 148.
کتاب: زندگانى فاطمه زهرا(س)
نویسنده: سید جعفر شهیدى
خطبه حضرت زهرا (س) درمسجد و پاسخ ابوبکر به ایشان1
پنج شنبه 87/2/26 1:41 عصر| | نظر
خطبه حضرت زهرا (س) درمسجد و پاسخ ابوبکر به ایشان
خطبه حضرت زهرا سلام الله علیهاپاسخ ابوبکر به دختر پیغمبر
«اطلع الشیطان راسه من مغرزه صارخا لکم فوجدکم لدعائه مستجیبین» (1) «از خطبه دختر پیغمبر»
در عصر پیغمبر (ص) و صدر اسلام، مسجد تنها مرکز دادخواهى بود. هر کس از صاحب قدرتى شکایتى داشت، هر کس حقى را از دست داده بود، هر کس از حاکم یا زمامدار، رفتارى دور از سنت پیغمبر مىدید، شکوه خود را بر مسلمانان عرضه مىکرد، و آنان مکلف بودند تا آنجا که مىتوانند او را یارى کنند و حق او را بستانند. از دختر پیغمبر حقى را گرفته و با گرفتن این حق سنتى را شکسته بودند. او مىدید نزدیک است حکومت در اسلام، رنگ نژاد و قبیله را به خود بگیرد (کارى که سى سال بعد صورت گرفت). مهاجران که از تیره قریشاند انصار را از صحنه سیاست بیرون راندند. انصار که خود یاوران پیغمبر بودند، پس از وى خواهان زمامدارى گشتند. قریش در دوره پیش از اسلام خود را عنصرى ممتاز مىدانست و امتیازاتى براى خویش پدید آورد. با آمدن اسلام آن امتیازها از میان رفت. اکنون این مردم بار دیگر گردن افراشتهاند و ریاست مسلمانان را حق خود مىدانند، آنهم نه بر اساس امتیازات معنوى چون علم، تقوى و عدالت بلکه تنها بدین جهت که از قریشاند. دختر پیغمبر (ع) نمىتوانست برابر این اجتهادها یا بهتر بگوئیم نوآورىها، آرام و یا خاموش بنشیند. باید مسلمانان را از این سنتشکنىها برحذر دارد، اگر پذیرفتند چه بهتر و اگر نه نزد خدا معذور خواهد بود.
این بود که خود را براى طرح شکایت در مجمع عمومى آماده ساخت. در حالیکه جمعى از زنان خویشاوندش گرد وى را گرفته بودند، روانه مسجد شد. نوشتهاند: چون به مسجد مىرفت راه رفتن او به راه رفتن پدرش پیغمبر مىماند. ابوبکر با گروهى از مهاجران و انصار در مسجد نشسته بود. میان فاطمه (ع) و حاضران چادرى آویختند. دختر پیغمبر نخست نالهاى کرد که مجلس را لرزاند و حاضران به گریه افتادند، سپس لختى خاموش ماند تا مردم آرام گرفتند و خروشها خوابید آنگاه سخنان خود را آغاز کرد (2).
این سخنرانى، تاریخى، شیوا، بلیغ، گلهآمیز، ترساننده و آتشین است. قدیمترین سند که نویسنده این کتاب در دست دارد، و این خطبه در آن ضبط شده کتاب «بلاغات النساء» گرد آورده ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى متولد 204 و متوفاى 280 هجرى قمرى است.
کتاب او چنانکه از نامش پیداست مجموعهاى از خطبهها، گفتهها و شعرهاى زنان عرب در عهد اسلامى است. کتاب با خطبهاى نکوهش آمیز از عایشه دختر ابى بکر آغاز مىشود، و دومین خطبه از آن گفتار زهرا (ع) است.
احمد بن ابى طاهر این خطبه را به دو صورت و با دو روایت ضبط کرده است، اما در سندهاى متاخر از او هر دو فقره در هم آمیخته است و خطبه به یک صورت که شامل هر دو قسمت است دیده مىشود. نویسنده در رعایت کلمات او نوشته احمد بن ابى طاهر و در رعایت ترتیب متن، از کشف الغمه نوشته على بن عیسى اربلى متوفاى 693 هجرى قمرى پیروى کرده است.
درباره سند و متن این خطبه از دیر باز (سالها پیش از احمد بن ابى طاهر) گفتگوها رفته است. احمد بن ابى طاهر گوید:
به ابوالحسن زید بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب گفتم: مردم گمان دارند این خطبه با چنین بلاغت از آن فاطمه نیست و بر ساخته ابو العیناء است.
وى در پاسخ گفت:
من پیرمردان آل ابو طالب را دیدم که این خطبه را از پدران خود روایت مىکردند، و به فرزندان خویش تعلیم مىدادند.
پدر من از جدم این خطبه را از دختر پیغمبر روایت کرده است. بزرگان شیعه پیش از آنکه جد ابو العیناء متولد شود، آنرا روایت مىکردند و به یکدیگر درس مىدادند. سپس گفت:
چگونه آنان خطبه فاطمه را انکار مىکنند و خطبه عایشه را به هنگام مرگ پدرش مىپذیرند. (3)
ابن ابى الحدید نیز این گفتگو را به همین صورت از سید مرتضى و او از مرزبانى و او به اسناد خود از عبید الله پسر احمد بن ابى طاهر آورده است (4).
چنانکه دیدیم به نقل مؤلف بلاغات النساء (در هر سه نسخه کتاب که در دست نویسنده است)(5)این گفتگو بین او و ابوالحسن زید بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب رخ داده.
لیکن پذیرفتن این روایت با این سند، دشوار مىنماید، بلکه غیر قابل قبول است. زید بن على بن الحسین به سال یکصد و بیست و دو شهید شده و احمد بن ابى طاهر چنانکه نوشتم به سال 204 هجرى قمرى بدنیا آمده پس نمىتوان گفت او چنین پرسشى را از زید بن على بن حسین (ع) کرده است.
مسلما نویسندگان حدیث را در ضبط سند سهوى دست داده است. تا آنجا که تتبع کردهام تنها عالم رجالى معاصر آقاى شیخ محمد تقى شوشترى این اشتباه را دریافته و نوشته است این گفتگو بین احمد بن ابى طاهر و زید بن على بن الحسین بن زید است (6)و مؤید این نظر این است که مؤلف بلاغات النساء در جاى دیگر کتاب خود حدیثى از زید بن على بن حسین بن زید العلوى آورده و این هر دو زید یکى است (7).
و شگفت است که چنین اشتباه در دو چاپ بلاغات النساء باقى مانده و شگفتتر اینکه در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید نیز راه یافته است.
به هر حال این خطبه گذشته از این سند قدیمى در کتابهاى معتبر علماى شیعه و سنت و جماعت ضبط است.
گمان دارم بعض نویسندگان سیرت و محدثان سنت و جماعت (اگر خداى نخواسته دستخوش هواى نفس نشدهاند) از آن جهت چنین خطبهاى را بر ساخته دانستهاند، که فراوان از آرایشهاى لفظى و معنوى و مخصوصا صنعت سجع برخوردار است. اینان مىپندارند هر گاه سخنرانى در جمع مردم خطبه بخواند، گفتار او نثر مرسل خواهد بود. بخصوص که گوینده در مقام طرح شکایت و دادخواهى باشد.
اگر موجب توهّم همین است و خردهگیرى اینان نه از راه حسد و کین است، باید گفت حقیقت نه چنین است. در خطبه دختر پیغمبر تشبیه، استعاره و کنایه به کار رفته است. نظیر چنین صنعتهاى لفظى و معنوى را در گفتارهاى کوتاه صحابه و مردم حجاز در صدر اسلام، فراوان مىبینیم، چه رسد به خانواده پیغمبر. از صنعتهاى لفظى، موازنه، ترصیع، تضاد و بیشتر از همه سجع در این سخنرانى موجود است.
هنر سجع گوئى در خاندان پیغمبر امرى طبیعى بوده است. ما مىدانیم پیش از اسلام سخن به سجع گفتن در مکه رواج داشت. نخستین دسته از آیات مکى قرآن کریم فراوان از این صنعت برخودار است.
دختر پیغمبر و شوى او على بن ابى طالب و فرزندان او به حکم وراثت، و نیز تحت تاثیر آیههاى قرآن به سجع گوئى خو گرفته بودند.
در خطبههاى على علیه السلام کمتر عبارتى را مىبینیم که مسجع نباشد. فرزندان او نیز چنین بودهاند. هنگامى که زینب (ع) در مجلس پسر زیاد به زشتگوئى او پاسخ مىداد گفت:
-«مهتر ما را کشتى! از خویشانم کسى نهشتى! نهال ما را شکستى! ریشه ما را از هم گسستى! اگر درمان تو این است آرى چنین است»! . (8)(ادامه مطلب...
آرشیوها
-
ارشیو مداحی
امام حسن مجتبی ع
ارشیو مطالب
موبایل
امام حسن عسکری ع
پیامبر اکرم
نرم افزار
امام زمان عج
فاطمه الزهرا
کتاب الکترونیک
حضرت زینب سلام الله علیه
حاج محمود کریمی
عبد الرضا هلالی
سید جواد ذاکر
حمید علیمی
جواد مقدم
سید مهدی میرداماد
مهدی مختاری
عباس طهماسپور
حاج محمد رضا طاهری
نزار قطری
کلیپ موبایل
حسین سیب سرخی
حاج مهدی اکبری
ملاباسم کربلایی
سید مجید بنی فاطمه
حاج حسن خلج
دانلود اثاری از مرحوم اغاسی
مجموعه صوتی ناله های فراق
گلچین سینه زنی و روضه از حاج منصور ارضی و بختیاری
دانلود مداحی مجتبی رمضانی
دانلود مداحی سلیم موذن زاده
دانلود مداحی حاج مهدی سلحشور
دانلود مداحی اسلام میرزائی
دانلود مداحی محمد رضا بزری
دانلود مداحی روح الله بهمنی
دانلود مداحی به مناسبت شهادت حضرت علی
دانلود مولودی ویژه میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام
دعاهای روزهای ماه مبارک رمضان
دانلود مداحی به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
دانلود مداحی به مناسبت اربعین حسینی
دانلود مداحی به مناسبت شهادت امام رضا
امام محمد باقر علیه السلام
بهمن 1387
خرداد 1388
اسفند 1387
تیر 1388
مرداد 1388
شهریور 1388
آبان 1388
آذر 1388
دی 1388
دی 88
بهمن 88
فروردین 89
مرداد 89
غیرآرشیویها
-
گلچین مولودی امام رضا
دلنوشته های یک مستبصر
مراسم شب دوم دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود
مراسم شب اول دهه فاطمیه 90 - امامزاده علی اکبر چیذر - حاج محمود
خدا و دیگر هیچ " توکل "یکی دیگر از پایه های استوار زندگی پیامبر
ویژه نامه ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام با بیش از ??? عنوان م
خبردادن از شهادت خویش
آگاهی از غیب
میوه دادن درخت خشکیده
سفره دار مدینه
[عناوین آرشیوشده]
پیوندها
-
هیئت محبان امام حسن مجتبی «علیه السلام»«عظیم جان آبادی»
سید «ترنه»
سید محمد جواد ذاکر طبا طبائی«ابوالفضل»
یک لحظه با یک طلبه«بنیسی»
خط سبز«وصال»
حس غریب«حس غریب»
روزنه «علیرضا خیاطی»
لیله القدر«عمار»
حضور سبز«منتظران»
یا فاطمه الزهرا «کنیزان حضرت زهرا»
سمیرای تنها«سمیرا»
یا ابا صالح المهدی ادرکنی«امید»
سید 74«سید»
نیلوفر عشق «مینا»
سردارپاسدارشهید مرتضی بصیری/مهندسی پرواز«ستایش»
فراموش شده ها «محمد حسین مقامی»
محرم «سید اولاد پیغمبر»
بایرن مونیخ «حمید دوست عزیزم»
مسجد عظیمی شیراز«محمد»
نشریه در انتظار ظهور«مبلغان مهدی »
صفحات انتظار در فراق گل نرگس«عبد عاصی»
حسینیه«حسن»
به نام وجود باوجودی که وجودبی وجودم زوجود با وجودش شده موجود
عصر ظهور
عاشقان وصال
انتظار سبز ( خواهر خوبم سعیده )
نیلوفر عشق «مینا»
یک قدم تا پشت خاکریز
شیعه مذهب برتر Shia a Better religion
دم مسیحائی
مبادا روی لاله ها پا گذاریم
عطر نرگس
شکوفه نرگس
کریمه اهل بیت حضرت معصومه
تا صبح انتظار
نوشته های یک مهندس شیعه(صنایع)
موسسه آسیب های اجتماعی ستایشگران
عدل الهی Divine Justice
لبـــــگزه
کانون فرهنگی و هنری صالحین
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
نورالهدی
حاج رضوان
... حبل المتین ...
سئوالهای منتظر جواب
قافله شهداء
سجاده ای پر از یاس
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.
عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
ایحسب الانسان ان یترک سدی
غریب روزگار یوسف زهرا
عشق و......
کجایید ای شهیدان خدایی
هامون و تفتان
Lovely
آقاشیر
وبلاگ گروهی موج
مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
زمزمه های عطار
%% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%%
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
کـــــلام نـــو
انتظار
ابن یاسین
mansour13
سیر بی سلوک ( مجاهدیان )
خلوت تنهایی
نهج البلاغه
در سایه سار وحدت
فرشتگان رنجور
روح .راه .ارامش
رنگارنگه
هر چی بخوای می تونی اینجا پیدا کنی ...
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
اس ام اس عاشقانه
ماهیان آکواریمی
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
حریم یاس
شهید محمدهادی جاودانی (کمیل)
یا مهدی(عج) ادرکنی
صبح سپید
حاج مهدی مختاری
موسسه آسیب های اجتماعی ستایشگران
انتخاب
یه سایت با حال
● بندیر ●
شهیدالسید عباس الموسوی
تبلیغ ِآگهی
PARANDEYE 3 PA
شفاعت
مذهب عشق
عاشق آسمونی
.: شهر عشق :.
دهاتی
شایگان♥®♥
سربازی در مسیر
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
پیوندهای روزانه
-
مجموعه از ادعیه و زیارات ویژه موبایل [2392]
دعا روزهای ماه مبارک رمضان [823]
ترتیل قرآن به تفکیک سی جز استاد شاطری [973]
ترتیل کل قرآن با صدای استاد سعیدیان [720]
ترتیل قرآن با صدای استاد پرهیزگار [1179]
مجموعه قرائت های مجلسی ویژه ماه رمضان [695]
تقویم اسلامی سال 1387 (نفحات) با امکانات ویژه [1387]
نرم افزار احکام همراه(رساله کامل 9 تن از مراجع) جاوا [1758]
نرم افزار رمضانیه [959]
برنامه اوقات شرعی نسخه 3.5 [1103]
آشنایی با فرقه ضالیه بهائیت [921]
ویژه نامه شهادت حضرت زهرا -دانلود مداحی فیلم کلیپ عکس [4023]
نرم افزار مناسک حج برا موبایل [847]
نرم افزار قران برا نوکیا [1327]
نرم افزار مفتاتیح الجنان برای موبایل [2195]
[آرشیو(27)]