سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غصب فدک

پنج شنبه 87/2/26 1:35 عصر| | نظر

غصب فدک

 


در معجم البلدان آمده است:

«فدک، روستایى است که فاصله آن تا مدینه دو روز و بنا بر قولى سه روز است. در آن چشمه‏اى جوشان و درختان نخل فراوانى است. خداوند در سال هفتم هجرت این زمین را از راه انعقاد صلح به غنیمت ‏به رسول خدا (ص) داد. و سرزمینى است که از راه صلح فتح شده است. در برخى موارد جان مردم آن سرزمین حفظ مى‏شود و زمین آنان متعلق به خود آنهاست و در برخى موارد مصالحه مى‏کنند که تمام یا قسمتى از آن سرزمین از آن پیامبر (ص) باشد. این سرزمینى بود که هیچ مرکب و مرکب سوارى در آن نتاخته بود و تماماً و خالصاً متعلق به پیغمبر است. »

در این مجلد، ما در دو جا از فدک یاد کرده‏ایم، یکى پس از ذکر«غزوه خیبر»و دیگرى پس از ذکر«سریه ذات السلاسل‏»، زیرا پیامبر (ص) سریه‏اى را با على (ع) به فدک اعزام کرد چون پى برده بود که مردم فدک مى‏خواهند با اهالى خیبر بر ضد پیامبر (ص) همدست‏شوند. این واقعه پیش از فتح خیبر روى داده است. اهل فدک با شنیدن خبر آمدن على (ع)، و همراهانش راه گریز در پیش گرفتند. على (ع) ، نیز اموال و دارایی هاى آنان را به غنیمت گرفت. اما فدک آن روز توسط مسلمانان فتح نشد. در پى این سریه مردم فدک که ترسیده بودند دست از یارى اهالى خیبر برداشتند و چون خیبر به دست مسلمانان افتاد، مردم فدک بیشتر بیمناک شده به پیامبر (ص) پیغام فرستادند و با او مصالحه کردند.

محدثان و سیره نویسان و مورخان و از جمله محمد بن اسحاق صاحب کتاب المغازى روایت کرده است:

«چون رسول خدا (ص) از کار خیبر فراغ یافت، خداوند در دل هاى ساکنان فدک ترس‏انداخت. آنان به رسول خدا (ص) پیغام دادند و با او بر نیمى از فدک مصالحه کردند.»وى گوید:«فدک خالصا از آن رسول خدا (ص) بود زیرا هیچ مرکب و مرکب سوارى بر آن نتاخته بود.

پیامبر مردم فدک را در همان دیارشان ابقا کرد و با آنان بر همین نیمه از زمین پیمان مزارعه و مساقات بست.

چون پیامبر (ص) چشم از جهان فروبست فاطمه خواستار میراث خود شد. ابوبکر از پیامبر (ص) روایت کرد که گفت:ما گروه پیامبران، ارث برجاى نمى‏گذاریم و آن چه باقى گذاریم صدقه است. اصولیون اهل سنت نیز به این حدیث، بنا بر آن که خبر واحد را حجت مى‏دانند، احتجاج مى‏کنند.»آنها مى‏گویند: ابو بکر این حدیث را نقل کرده است و اصحاب آن را پذیرفته‏اند پس اجماع شده است.

از طرفى فاطمه خواستار عطا (نحله) خویش شد و گفت که پیامبر فدک را به او بخشیده است. ابوبکر از او شاهد خواست. على و ام ایمن براى فاطمه گواهى دادند اما ابوبکر گفت:اى دختر رسول خدا! مى‏دانى که جز شهادت دو مرد یا شهادت یک مرد و دو زن مورد قبول نیست.

ابن ابى الحدید گوید:

«از على بن الفارقى مدرس مدرسه غریبه بغداد پرسیدم: آیا فاطمه در ادعاى خود راستگو بود؟ گفت:آرى. گفتم پس چرا اگر راست مى‏گفت ابوبکر فدک را به او باز پس نداد؟! تبسمى کرد و با همه وقار و جدیت و حیاى خود سخن لطیف و نیکویى گفت. وى اظهار داشت: اگر آن روز ابوبکر به مجرد دعوى فاطمه، فدک را به او پس مى‏داد، فردا دوباره فاطمه پیش او مى‏رفت و براى همسر خویش خلافت را ادعا مى‏کرد و ابوبکر را از مقام خلافت ‏خلع مى‏کرد و آنگاه ابو بکر هیچ عذر و دفاعى از خود نداشت. زیرا ابوبکر به خود قبولانیده بود که فاطمه در آن چه ادعا مى‏کند راستگوست و براى اثبات ادعاى خود به بینه نیاز ندارد!»

ابن ابى الحدید گوید:

«اگر چه الفارقى این حرف را به طنز و شوخى گفته است اما سخن او را مى‏توان درست دانست. »

فاطمه به روایت ابوبکر اذعان نکرد و همچنان بر گرفتن عطاى خویش از پیامبر (ص) پاى فشارى به خرج مى‏داد.

بخارى در صحیح در باب‏«فرض الخمس‏»از عایشه ام المؤمنین نقل کرده است که فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) پس از وفات پیامبر از ابوبکر خواست میراثش را از آن چه که خداوند به پیامبرش بخشیده بود، برایش تقسیم کند. اما ابوبکر به او گفت:

رسول خدا فرموده است:«ما ارث نمى‏گذاریم و آن چه پس از ما باقى بماند صدقه است. »فاطمه (س) با شنیدن این جواب خشمگین شد و از ابوبکر تا گاه مرگ کناره جست. او شش ماه پس از رسول خدا زیست.

عایشه گوید: فاطمه خواستار بهره خود از میراث رسول خدا (ص) از خیبر و فدک و صدقه‏اش در مدینه شد، اما ابوبکر از دادن آنها امتناع کرد.

بخارى همچنین در صحیح همان قولى را که از کتاب المغازى درباره غزوه خیبر نقل کردیم، آورده است تا آن جا که مى‏گوید:

«وقتى ابوبکر از باز پس دادن فدک امتناع ورزید فاطمه از او به کلى دورى جست و با او سخن نگفت تا آن که از دنیا رفت. چون وفات یافت همسرش شبانه او را به خاک سپرد و ابوبکر را مطلع نساخت و خود بر پیکر او نماز گزارد. »

ابن سعد در طبقات به سند خود از عروة بن زبیر نقل کرده است که عایشه همسر پیامبر (ص) به او خبر داد که فاطمه دختر رسول خدا پس از وفات پیامبر (ص) از ابوبکر خواست تا میراث او را که خداوند به پیامبرش ارزانى داشته بود، برایش تقسیم کند، اما ابوبکر به او گفت که رسول خدا فرمود:

«ما میراث برده نشویم و آن چه بر جاى گذاریم صدقه است.» فاطمه از شنیدن این سخن خشمگین شد، وى شش ماه پس از وفات پیامبر (ص) زیست.

بخارى در باب سخن رسول خدا (ص) که فرمود:«لا نورث، ما ترکناه صدقة‏»به اسناد خود از معمر از زهرى از عروه از عایشه، نقل کرده است که فاطمه و عباس نزد ابوبکر آمده خواستار میراث خود از رسول خدا شدند. آن دو در آن هنگام براى گرفتن زمین پیامبر از فدک، و سهم او از خیبر آمده بودند. ابوبکر به آن دو گفت: از رسول خدا شنیدم که مى‏فرمود:

«ما ارث برده نشویم آن چه باقى گذاریم صدقه است. که خاندان محمد (ص) از این مال مى‏خورند. »

وى گوید:

«پس فاطمه از ابوبکر دورى جست و تا زمانى که مُرد با ابوبکر سخن نگفت. »

اما احمد نیز از عبد الرزاق از معمر، همین روایت را نقل کرده است. همچنین احمد از یعقوب بن ابراهیم از پدرش از صالح بن کیسان از زهرى از عروه از عایشه، نقل کرده است که‏ گفت:

«فاطمه (س) پس از وفات رسول خدا (ص) از ابوبکر خواست تا میراثش را از آن چه که خداوند بر پیامبر بخشیده بود، تقسیم کند. اما ابوبکر به او گفت:رسول خدا (ص) فرمود:

«ما ارث برده نشویم و آن چه باقى گذاریم صدقه است.» فاطمه خشمگین شد و ابوبکر را ترک کرد و تا زمان مرگ با او سخن نگفت. وى شش ماه پس از پیامبر زندگى کرد. آنگاه وى تمام حدیث را نقل کرده است. ابن کثیر در تاریخ خود از امام احمد نقل کرده است که گفت: چنان که معلوم است على هم به این روایت اذعان نکرده است. او در یکى از خطبه‏هایش گوید:

«بلى در دست ما از آن چه آسمان بر آن سایه افکنده بود تنها فدک بود که نفوس گروهى بر آن بخل به خرج دادند و نفوس گروه دیگرى از آن گذشتند و چه خوب داورى است خداوند. »

سیره معصومان ج 2 ص 60 تا 63

فاطمه دخت پیامبر (ص)


نوشته: سید محسن امین

ترجمه: على حجتى کرمانى


مشترک RSS وبلاگ شوید

آرشیوها

پیوند‌ها