سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرستوی علی پرکشید

پنج شنبه 87/2/26 10:8 صبح| | نظر

پرستوی علی پرکشید

 

 


شهادت
زهرا علیها السلام در آخرین ساعت زندگی در حالی که حالش بهتر می نمود آب خواست و شستشو کرد و لباسهای نوی خویش را پوشید، و فرمود بستر او را رو به قبله بگسترند.(1)

و نیز از «اسماء» خواست عطر او را بیاورد و خود را معطر فرمود و لباس نماز خود را پوشید و در بستر خویش خوابید و به «اسماء» فرمود:

«جبرئیل به هنگام رحلت پیامبر(ص) کافوری از بهشت برای او آورد که آن گرامی آن را به سه قسمت تقسیم فرمود، یک قسمت برای خودش و یک قسمت برای علی(ع) و یک قسمت برای من»

و از اسماء خواست آن را بیاورد و بالای سر او بگذارد، آنگاه ملافه بر سر کشید و فرمود:

«اندکی منتظر بمان و بعد مرا صدا کن، اگر پاسخ ندادم بدان که درگذشته ام».

«اسماء» اندکی صبر کرد، آنگاه زهرا(ع) را صدا کرد و جواب نشنید، فریاد زد: ای دختر محمد مصطفی! ای دختر گرامی ترین انسانها...

و چون جوابی نشنید ملافه را کنار زد و دید آن بانوی بزرگ به لقاء الله پیوسته است. خود را به روی بدن مطهر او افکند و گریان او را می بوسید و می گفت: وقتی پدرت رسول خدا را ملاقات کردی سلام اسماء را به او برسان.

حسن و حسین علیهما السلام (که در آن هنگام کودکانی در سن هفت و هشت سالگی بودند) نیز وارد شدند و چون دریافتند آن گرامی از دنیا رفته است حسن(ع) خود را روی مادر افکند و او را می بوسید و می گفت:«مادر، پیش از آنکه روح از بدنم جدا شود با من حرف بزن».

حسین(ع) پای مادر را می بوسید و می گفت: « مادر، من فرزندت حسین هستم، پیش از آن که دلم پاره شودو بمیرم با من سخن بگو».

آنگاه آن دو گریان به مسجد رفتند و درگذشت مادرشان را به امیرمؤمنان علی علیه السلام خبر دادند، آن حضرت از شنیدن این خبر ناگوار بیهوش شد، حاضران آب بر صورتش زدند و او را به هوش آوردند، و او گریان و اندوهمند می نالید: «ای دختر محمد(ص) ، خود را بوجود تو تسلیت می دادم، اینک بعد از تو از کهتسلیت بجویم».

آنگاه حسن و حسین(ع) را برداشته و به خانه آمد، و اسماء همچنان کنار پیکر نازنین زهرا نشسته بود و می گریست. (2)

خبر درگذشت بانوی بانوان منتشر شد، و صدای شیون از خانه های مدینه برخاست، بانوان بنی هاشم در خانه ی زهرا(ع) جمع شدند و چنان زاری می کردند که شهر منقلب شد؛ آنان می گریستند و ناله می کردند و می گفتند: ای سیّده ی بانوان، ای دختر رسول خدا…

مردم هم جمع شدند و می گریستند و منتظر بودند جنازه را برای دفن بیرون بیاورند و در نماز شرکت کنند، اما ابوذر از خانه بیرون آمد و به مردم گفت: بروید، تشییع دختر پیامبر امشب به تأخیر افتاد، و مردم پراکنده شدند.

چون پاسی از شب گذشت و مردم به خواب رفتند علی علیه السلام همراه حسن و حسین(ع) و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار و برخی از بنی هاشم و خواصّ به دفن پیکر نازنین زهرا(ع) پرداخت، و شبانه او را دفن کرد و محل قبر را کاملاً مسطح نمود تا شناخته نشود، و تعدادی قبر دیگر نیز ترتیب داد و بر آنها آب پاشید تا مدفن واقعی زهرا علیها السلام معلوم نگردد. (3)

 


تاریخ وفات و محل دفن
وفات زهرا علیها السلام بنابر مشهور هفتاد و پنج روز پس از وفات پیامبر(ص)، و در 13 جمادل الاولی سال یازدهم هجری است و در برخی روایات نود و پنج روز پس از پیامبر و در سوّم جمادی الثانی نیز ذکر شده، و در مورد محل دفن او برخی گفته اند در بقیع دفن شد، و برخی می گویند در خانه ی خود مدفون گردید، و تاکنون محل واقعی قبر آن گرامی معلوم نشده است، و همان طور که گفتیم امیرمؤمنان طبق وصیت زهرا(ع) او را مخفیانه دفن کرد و قبرهای دیگری نیز ترتیب داد تا قبر او شناخته نشود، و اصولاً وصیت زهرا(ع) برای اختفای مدفن و دفن شبانه ی او سند روشنی علیه غاصبان است، و این عمل بانوی بانوان بُعد دیگری از مبارزات او بود که موجب می شد توطئه گران نتوانند بر جنایاتی که پس از رحلت پیامبر(ص) مرتکب شدند پرده کشند؛ زیرا بدیهی است که اگر آنان افراد پرهیزکار و حق جوئی می بودند و خلیفه ی راستین پیامبر محسوب می شدند معنا نداشت که زهرا(ع) بر آنان خشمگین باشد و آنان را از شرکت در تشییع و نماز و دفن خود محروم سازد، و اختفاء مدفن سیده بانوان پرچم پایدار و غیر قابل استتار اعتراض و خشم اوو سایر اهل بیت علیهم السلام نسبت به غاصبان است که برای اندیشمندان سراسر قرون حقایق جریانات پس از پیامبر(ص)  را برملا می سازد.

 

بی جهت نیست که در تاریخ می خوانیم: فردای آن شب که زهرا(ع) مخفیانه دفن شد ابوبکر و عمر که از این کار علی علیه السلام خشمگین بودند به او مراجعه کردند و اعتراض نمودند، و امیرمؤمنان فرمود:

«... بخدا سوگند زهرا(ع) به من وصیت کرد نگذارم شما در تشییع و نماز بر او شرکت کنید، و من کسی نیستم که بر خلاف فرمان و وصیت او عمل کنم».

عمر گفت: «این حرفهای بیهوده را رها کن، من قبرها را خواهم شکافت تا او را بیابم و بر او نماز بخوانم»

علی علیه السلام فرمود: « به خدا سوگند اگر اقدام به این کار نمایی پیش از آن که به منظور خود نائل شوی سر از تنت بر می دارم، و من در این مورد با تو جز به شمشیر معامله نخواهم کرد»(4).

و «ابن عباس» می گوید عمر گفت: «... شما بنی هاشم هرگز حسد قدیم خود به ما را رها نمی کنید و کینه های درونی شما باقی است، به خدا سوگند تصمیم گرفته ام نبش قبر کنم و بر او نماز بخوانم».

و علی علیه السلام پاسخ داد: «به خدا سوگند ای پسر صهّاک، اگر دست به چنین کاری بزنی دستت را کوتاه خواهم کرد، بدان که اگر شمشیرم را برهنه کنم تا خونت را نریزم آن را به غلاف برنمی گردانم».

عمر شکسته شد و ساکت ماند، زیرا می دانست که علی علیه السلام وقتی قسم یاد کند طبق قسم خود عمل خواهد کرد. (5)

اندوه وداع بر خاک زهرا علیها السلام

امام حسین علیه السلام می فرماید:

هنگامی که زهرا(ع) بیمار شد به علی علیه السلام سفارش کرد ، امور او را پنهان دارد… و علی علیه السلام، خود از او پرستاری می فرمود، و اسماء بنت عمیس رحمة الله علیها پنهانی به او کمک می کرد، و به هنگام وفات به امیرمؤمنان وصیت کرد که خودش کفن و دفن او را انجام دهد و شب هنگام او را دفن کند و قبرش را پنهان سازد، و امیرمؤمنان کفن و دفن او را انجام داد و محل قبر را محو کرد و پنهان داشت.

هنگامی که کار دفن را به پایان برد و خاک از دست افشاند، اندوهی جانکاه بر آن گرامی مستولی شد و اشک بر چهره اش دوید و گریان رو به جانب قبر پیامبر(ص) کرد و گفت:

«سلام بر تو ای رسول خدا، از من و دخترت که اینک در جوار تو فرود آمده و شتابان به تو محلق شده است، ای رسول خدا شکیبائی من در مصیبت دختر برگزیده ی تو کم شد، و طاقت و توانائی من در فقدان او از دست رفت، جز آنکه مرا پس از مصیبت عظیم و مفارقت و فقدان تو در هر مصیبت دیگری جای تسلیت هست (مصیت تو به قدری بزرگ است که هر مصیبت دیگری را تحت الشعاع قرار می دهد) چرا که تو را به دست خود در آرامگاهت مدفون ساختم و در آغوش من جان دادی؛اِنّا لِلِّه و اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ.

اینک امانت تو (زهرا(ع)) بازگشت،  از این پس اندوه من جاودانی است و شبم به بیداری خواهد گذشت تا آنگاه که خداوند مرا به سرائی که تو در آن اقامت داری ببرد. و به زودی دخترت به تو خبر می دهد که چگونه امتت برای ستم بر او همگروه شدند، پس همه چیز را از او بپرس و حال ما را از او جویا شو؛ و این چنین کردند در حالی که از رحلت تو چیزی نگذشته و یاد تو از میان نرفته است.

و سلام بر هر دوی شما، سلام وداع کننده ای که نه از شما خشمگین است و نه رنجیده خاطر، اگر بروم از روی ملالت و بی علاقگی نیست، و اگر بمانم به جهت بدگمانی به آنچه خداوند به شکیبایان وعده داده است نمی باشد».(6)

اینک ما نیز در صحنه ی وداع و در پایان سخن همنوا با اندوه امیرمؤمنان بر زهرای اطهر(ع) سلام کنیم:

سلام بر تو بانوی بانوان…

نخلهای خاک آلود فدک هنوز از ستمی که بر تو روا داشتند، می گریند؛ زندگی تو گواه مظلومیت همه دودمان هابیل است، همچنانکه وجود تو گواه قدس و عصمت خدا بر زمینیان بود...

تازیانه ای که بر پیکر نازنین تو فرو کوفتند، تبری بود که بندگان بت به انتقام نابودی اصنام بر پیکر توحید ابراهیم فرود آوردند؛ هماره شرمسار باد دستی که بر گونه ی خدا گون تو سیلی زد، دریغا دل اگر در غم تو پاره شود شگفت نیست، چرا که شکستن پهلوی تو عظیمتر از شکستن دیوار کعبه بود، و چون قامت ستوار تو را به ستم بر خاک نشاندند دین از پای افتاد...

با تمام دل بر تو می گرییم که نماد بهی بودی و ودیعه ی رحمت خدا بر آدمیان؛ و چون ترا کشتند انسانیت بی مادر شد و خون هابیل از رگ حیات هر انسان در گستره ی تاریخ از نو جوشید و مظلومیت داغ، زخمی شد بر جبین زندگی مؤمنان، و حیات پژمرد و اوراق قرآن به تطاول طوفان پراکند، و علی (ع) تنها ماند ... و بشریت در گرداب فاجعه افتاد.

سلام بر تو! بانوی بانوان ...

 


پی نوشتها:
1- بحار ج 43 ص 172 و 187 – کشف الغمه ج 2 ص 64 و 65 – امالی شیخ طوسی ج 2 ص 15 – مناقب شهر آشوب ج 3  ص 138.
2- بحار ج 43 ص 185، 186، 187، 214- کشف الغمه ج 2 ص 62، 63، 64- منتهی الآمال ص 165، 166 – بیت الاحزان ص 151، 152- مناقب شهر آشوب ج 2 ص 64 – کامل بهائی جزء اول ص 293.

3- بحار ج 43 ص 183، 192، 193- مناقب شهر آشوب ج 3 ص 137 و 138- منتهی الآمال ص 168- بیت الاحزان ص 152، 153ف 154.

4- بحار ج 43 ص 205- 206 – بیت الاحزان ص 158 – علل الشرایع ج 1 ص 179،180.

5- بحار ج 43 ص 199، 200 – کتاب سقیفه سلیم بن قیس هلالی ص 255، 256 – و شبیه به همین مضمون در بحار ج 43 ص 171، 172 و در کامل بهائی جزء اول ص 314.

6- نهج البلاغه ی فیض ص 651-652، کشف الغمه ج 2 ص 68-69-70، مجالس مفید ص 164-165، امالی شیخ طوسی ج 1  107-108، اصول کافی ج 1 ص 459-458، بحار ج 43 ص 211-212، بیت الاحزان ص 155-156، منتهی الآمال ص 167-169.


مشترک RSS وبلاگ شوید

آرشیوها

پیوند‌ها