سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به بهانه فرا رسیدن ایـام فاطمیـه و آنهایی که دلتنگ حرم غریب بقی

یکشنبه 86/3/27 9:5 صبح| حضرت مهدی عج | نظر

به بهانه فرا رسیدن ایـام فاطمیـه  و آنهایی که دلتنگ حرم غریب بقیع هستند.

« بقیـع » ، مزرعه غم و کشتزار اندوه است.
درختى که در این غریب آباد مى‏روید، ریشه در مظلومیّتى هزار و چهارصد ساله دارد.

اینجا دیگر باید عنان را به دستِ «دل» سپرد،
اینجا باید دل را در چشمه «اشک» شستشو داد،
دل، در سایه اشک است که نرم مى‏شود و آرام مى‏گیرد.
تنها اشک دیده، زخم دل را تسکین مى‏دهد،
بگذار ببارد این چشم،
بگذار بریزد این اشک،



«مدینـه»، همچنان مظلوم است و ... « بقیـع » مظلومتر!
«اهل بیت» همچنان غریبند و ... پیروانشان، غریبتر!
این «سَنَد»، سالهاست که به گواهى ایستاده است و روشنتر از هر استدلال و گویاتر از هر کتاب و دلیل، برهان مظلومیّتهاى جبهه حقّ است.

هنگام ورود به خاک بقیع، کفشهایت را که درمى‏آورى و پایت خاک این مزار را لمس مى‏کند، دلت هم مى‏شکند.
قبور بى‏سایبان مانده در برابر آفتاب، داغت را تازه مى‏کند و بر غمى کهن و دیرین، اشک مى‏ریزى و بغض مانده در گلو را در هواى بقیع، رها مى‏کنى.
رنجنامه نانوشته شیعه، بر خاک و سنگ این مزار، گویاتر از هر زمان است.
یک طرف جمعى به دعاى توسّل مشغولند و زمزمه‏کنان،
طرف دیگر، دلهایى با آهنگ نوحه و مرثیه، به عمق مظلومیّت « آل اللّه‏»، راه مى‏یابند و مى‏گریند.
دلها، به خاک بوسى این چهار امام معصوم ـ ع ـ آمده‏اند.


عدّه‏اى نیز، در پى قبر گمشده زهرایند.
و در کنارى، کسى آرام آرام، اشک مى‏ریزد و «زیارت جامعه» مى‏خواند.
و ... هوا، هواى عطر انگیز و روحانىِ «حال» است!
اینجا، اشکها سخن مى‏گویند.
«حال»، گویاتر از «قال» است.
سکوتِ زبان را هم زلال اشک، جبران مى‏کند.
چشمهاى اشکبار، ترجمانِ دلهاى داغدار و بى‏قرار است.
حرفى هم که نزنى،
کلامى و سلامى هم که نگویى،
چشمها و قطرات جارى اشک، هم روضه‏خوان مجلس است، هم گریه‏کنِ محفل!
لازم نیست کسى مرثیه بخواند،
بقیـع، خودش «مرثیه مجسّم» است.


درب‏هاى بقیع را مى‏بندند،
جز ساعاتى محدود از روز، که گشوده است.
بگذار دربها را ببندند، پنجره‏هاى دل که گشوده به این کانون روشنایى است!
دریچه‏هاى قلب زائر، از پشت در و دیوار هم، از این خورشیدهاى خفته بر خاک، نور مى‏گیرد.
دل را کجا مى‏توان بُرد؟ جز کنار قبور بقیع؟
زائر مشتاق، مردّد است.
نمى‏داند که اشک شوق بریزد از این دیدار،
یا سرشک غم ببارد از این غربت!
راستى، گناه ما جز «عشق» چیست؟


اگر در سوگتـان دل گشـت غمناک         اگــر از داغتـــان شـد دیــده نمنـــــاک 
گواه عشقِ ما این «دیده» و «دل»         رساند «اشک» و «غـم» ما را به‏منزل 

آیا باید همچنان بر مظلومیت بقیع، بگرییم؟
تا کى و تا چند؟! ...

اللّهم عجّل لولیّک الفَرَج

 


مشترک RSS وبلاگ شوید

آرشیوها

پیوند‌ها