حجاب درلغت
حجاب درلغت به معني حايل شدن ، پوشاندن ، مانع شدن مي باشد . مجب به معناي پرده ، پوششي ، لباس يا پارچه و هر چيزي که چيزي را بپوشاند . هرمانع و حايل و فاصله ميان دو يا چند چيز . حجاب الشمس( نورآفتاب) حجاب القلب ( پرده دري قلب )
حجب وحجاب هر دو مصدر وبه معناي پنهان کردن ومنع از دخول است . امرأة ُ محجوبٌ ومحجبه يعني زني که پوشانيده است خودرا پوشاندني .
« الحجاب والحاجز» پرده ميان سينه وشکم ـ ديواره اي درميان ميوه کپسول مانند برخي گياهان که کپسول را به چند برچه تقسيم مي کنند . آنچه بلند است از کوه ، بلندي کوه . حجاب يعني هرچيزي باشد که مطلوب ترا بپوشاند و نزد اهل حق انطباع صور کونيه مانعه از قبول تجلي حق باشد دردل .
در زبان فارسي نيز براي کلمه حجاب معناي متفاوتي ذکر شده که از آن جمله مي توان به
1 ـ پرده ، ستبر 2 ـ نقابي که زنان چهره خود را بدان بپوشانند ، روبند.
3ـ چادري که زنان سرتاپاي خود را بدان بپوشانند .
در واقع کلمه حجاب هم به معني پوشدين است وهم به معني پرده و حاجب .
حجاب درمعناي قيد ، معناي عام داشت وبه پرده و پوشش وهرچيزي که ميان دو چيز مانع مي شود ، اطلاق مي گشت . سعدي درقرن هفتم ، حجاب رادرهمين معني به کار برده :
پرده و پوشش هفتاد زلت ازنظر خلق درحجاب بهتر زطاعتي که به روي دريا کنم
پيگيري است . چنان که حافظ درقرن هشتم پرده را دقيقاً به معناي حجاب و روبند به کار گرفته .
پرده از رخ برفکنديک نظردرجلوه گاه وزحيا حوروپري را درحجاب انداختي
درواقع آنچه ظاهر را مي پوشاند ، حجاب اسلامي آنچه بدن را به طور کامل ازچشم نامحرم مي پوشاند (روپوش ، مقنعه ، چادر) است وبه زن با حجاب کسي که حجاب را رعايت مي کند وچادر مي پوشد، محجبه مي گويند .