سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقش بى خبرى مردم و عدم قدرت تحلیل پدیده‎هاى سیاسى

سه شنبه 88/10/1 12:58 عصر| | نظر

نقش بى خبرى مردم و عدم قدرت تحلیل پدیده‎هاى سیاسى


 

به گواهى تاریخ، حاکمیت جباران بدون بهره جستن از اهرم بى سوادى و بى خبرى عامه، امکانپذیر نبوده است و اگر هم کسانى بوده‎اند که از دانش و آگاهى، اندوخته‎اى داشته‎اند، لکن به علت فقدان بینش سیاسى و ارزیابى از فرایند امور، در بحران‎هاى ویرانگر، غرق و نااهلان بر آنان چیره گشته‎اند.

در اینجا با تاریخ کهن جهان و حتى ایران باستان، و در این که بر انسان در این دوران غمبار چه رفته است، کار ندارم اشارتى است و مى‎گذرم، اما درباره تاریخ اسلام بایسته است، این حقیقت شرنگ آلود به درستى درک شود. مورخان آنچه بر اسلام و مسلمانان در طى چهارده قرن رفته است، به ثبت رسانده و هرگز از یاد نبرده‎اند؛ ولى حوادث و بحران‎هایى نیز رخ نموده‎اند که دشوار توان به حکایت و روایت آورد، و البته در تحلیل و تفسیر این همه رویداد، جاى تامل بسیار است. و پاره‎اى از تاریخ‎نویسان نیز کوشیده‎اند تا جهات قضایا را باز گویند و به تحلیل وقایع بنشینند؛ اما مى‎توان ادعا کرد که در هماره این تاریخ پرفراز و نشیب و برخوردار از عظمت و انحطاط، هرگاه مسلمانان دچار آشوب‎هاى گمراه کننده شده و از اتخاذ موضع عاجز گشته و سرنوشت خویش را به دست بازیگران سیاسى سپرده، یا به نیک‎تر سخن، سیاست‎بازان حرفه‎اى، زمام امورشان را به دست گرفته‎اند، عامل اساسى در این فرودها و عقب گردها و عدم شورش بر ضد این همه بیداد و تسلیم در برابر وضعیت موجود، همانا فقدان بینش سیاسى، یا به عبارت بهتر، عدم توانایى تحلیل و ارزیابى رویدادهاى سیاسى بوده است، و الا مسلمانان هیچگاه پیوند خود را با آیین نگسسته‎اند.

نقش بى خبرى مردم و عدم قدرت تحلیل پدیده‎هاى سیاسى


 

به گواهى تاریخ، حاکمیت جباران بدون بهره جستن از اهرم بى سوادى و بى خبرى عامه، امکانپذیر نبوده است و اگر هم کسانى بوده‎اند که از دانش و آگاهى، اندوخته‎اى داشته‎اند، لکن به علت فقدان بینش سیاسى و ارزیابى از فرایند امور، در بحران‎هاى ویرانگر، غرق و نااهلان بر آنان چیره گشته‎اند.

در اینجا با تاریخ کهن جهان و حتى ایران باستان، و در این که بر انسان در این دوران غمبار چه رفته است، کار ندارم اشارتى است و مى‎گذرم، اما درباره تاریخ اسلام بایسته است، این حقیقت شرنگ آلود به درستى درک شود. مورخان آنچه بر اسلام و مسلمانان در طى چهارده قرن رفته است، به ثبت رسانده و هرگز از یاد نبرده‎اند؛ ولى حوادث و بحران‎هایى نیز رخ نموده‎اند که دشوار توان به حکایت و روایت آورد، و البته در تحلیل و تفسیر این همه رویداد، جاى تامل بسیار است. و پاره‎اى از تاریخ‎نویسان نیز کوشیده‎اند تا جهات قضایا را باز گویند و به تحلیل وقایع بنشینند؛ اما مى‎توان ادعا کرد که در هماره این تاریخ پرفراز و نشیب و برخوردار از عظمت و انحطاط، هرگاه مسلمانان دچار آشوب‎هاى گمراه کننده شده و از اتخاذ موضع عاجز گشته و سرنوشت خویش را به دست بازیگران سیاسى سپرده، یا به نیک‎تر سخن، سیاست‎بازان حرفه‎اى، زمام امورشان را به دست گرفته‎اند، عامل اساسى در این فرودها و عقب گردها و عدم شورش بر ضد این همه بیداد و تسلیم در برابر وضعیت موجود، همانا فقدان بینش سیاسى، یا به عبارت بهتر، عدم توانایى تحلیل و ارزیابى رویدادهاى سیاسى بوده است، و الا مسلمانان هیچگاه پیوند خود را با آیین نگسسته‎اند.

این واقعیت را ـ که همیشه ناتوانى ناشى از فقدان قدرت تحلیل حوادث سیاسى براى مسلمانان مشکل آفرین بوده است ـ مى‎توان در جریان‎هایى چون "نبرد احد" و سرپیچى گروهى از رزم‎آوران از فرمان پیامبر عظیم‎الشان اسلام(صلی الله علیه و آله) و در ماجراى "پیکار تبوک" و امثال آن مشاهده نمود و روند شگفت‎انگیز آن را در "سقیفه" به نظاره نشست.

جاى تعجب نخواهد بود اگر از حافظه تاریخ مدد جوییم که چه سان در روز رحلت رهبر عالم بشریت(صلى الله علیه و آله) ماجراى اندوهبار سقیفه شکل گرفت و على رغم آن همه تاکید و اصرار پیامبر، شعار "امیر منا و امیر منکم" را سر دادند و در فرجام آن آغاز نامیمون، ملاک امامت و رهبرى، کهولت در سن اعلام شد و بر اسلام رفت، آنچه رفت. و مع الوصف عامه مردم همچنان به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) ایمان داشتند، اما از درک سیاست‎هاى نیرنگ‎بازان عاجز بودند!

بنیان این دیوار کج را بازیگران قدرت طلب پى افکندند، اما مصالحش را جهل و بى خبرى مسلمانان تشکیل داد!

ماجراى حکمیت ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص و شورش "مارقین" (خوارج) بر علی(علیه‎السلام) ادامه همان دیوار کژ بود، عایشه بر جمل جهل و نادانى مردم سوار شد تا توانست در کنار قدرت‎طلبانى چون طلحه و زبیر، حزب "ناکثین" را علیه تندیس عدالت بشوراند.

به گواهى تاریخ، حاکمیت جباران بدون بهره جستن از اهرم بى سوادى و بى خبرى عامه، امکانپذیر نبوده است و اگر هم کسانى بوده‎اند که از دانش و آگاهى، اندوخته‎اى داشته‎اند، لکن به علت فقدان بینش سیاسى و ارزیابى از فرایند امور، در بحران‎هاى ویرانگر، غرق و نااهلان بر آنان چیره گشته‎اند.
معاویه و عمرو بن عاص گرچه با درهم و دینار و تزویر، جبهه "قاسطین" را سامان دادند، اما بر مرکب جهل مسلمانان راندند.

شگفت‎آور نخواهد بود اگر در تاریخ بخوانیم پس از صلح تحمیلى امام حسن(علیه‎السلام) با معاویه، آن امام را خوار کننده مومنان خواندند و به جاى ملامت خود، به سرزنش امام مظلوم خویش پرداختند.(1)

تردید نیست اگر مردم از رشد سیاسى ـ دینى بهره‎مند مى‎بودند، هرگز با یزید بن معاویه، این عنصر پلید، به عنوان خلیفه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) پیمان نمى‎بستند.


ماجراى غمبار شهادت قهرمان قیام شورانگیز کربلا نیز از این قاعده برکنار نیست، زیرا بسیارى از کسانى که در کشتن امام حسین(علیه‎السلام) شرکت جستند، او را به درستى مى‎شناختند و حتى با او نماز گذاردند! ولى با تبلیغات امویان، یزید باغى، امام(خلیفه) و امام شهید، باغى خوانده شد(2) و در روز عاشورا عمربن سعد سپاهیانش را "خیل الله" خوانده، از آنان مى‎خواهد که به پا خیزند و دشمن خلیفه پیامبر خدا (یزید بن معاویه!) را سرکوب کنند.(3) و از این جهت چه بسا براى تقرب به خدا و خشنودى پیامبرش، فرزند دلبند و محبوب رسول خدا و سید جوانان بهشت را به خاک و خون کشیدند!
نباید فراموش کرد که همان عناصر بى وفایى که دراهم و دنانیر فرزند هند را در جیب داشتند و سر از شرم به زیر، نیز از درک حادثه و عظمت آن عاجز بودند و اگر توان دریافت حق را مى‎داشتند، بى گمان در صف مخالفان، به نام دین، تیغ بر تندیس شریعت نمى‎کشیدند!

 

سید موسى میرمدرس
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی


--------------------------------------------------------------------------------

1- میرزا محمدتقى سپهر، ناسخ التواریخ، زندگانى امام حسن مجتبى(علیه‎السلام)، جزء اول از جلد پنجم، ص246 ـ 252.

2- الکامل فى التاریخ، ج3، ص423.

3- تاریخ طبرى، ج4، ص315.


مشترک RSS وبلاگ شوید

آرشیوها

پیوند‌ها